دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

وقتی چشمات گریه میکرد .

روز طلایی چند روزه گذشته این روز دست تو احساس دل گرمیه این روز چشم های تو نشونه روز های گرم بهاریه این روزها زمستان معنی نداره غم تو دلم جایی نداره چند شبه آرم تر می خوابم .


فقط صدام کن  واسه اشکات شونه میشم فقط صدام کن دیونه میشم



۲۳ دی ۸۸

روز  ۸۸۶ سکه طلایی   . نقطه سر خط بازی تمام شد .

تو و تو

دیروز برگشتی  چه روز خوبی بود چه احساسی بود از اعماق وجودم  تو را حس کردم از ته دلم تو چشمای مستت خیره شدم از ته دلم اون جای که هنوز نسوخته گفتم دوست دارم ولی چقدر دلم گرفته دوست دارم با هم بریم یه جای دور ...

داره بد جوری غریبی میکنه

کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرش ولی اهسته تر گویم الهی بی اثر باشد  ، عجب شبیه همهجا را مه گرفته ، شب خبر از دلم نداره ، دلم گرفته ، این روز ها هم میگزره ما به این امید زنده ایم . چقدر دعوا کردیم یادم نمیره و ....

یه مسافر غریبه

در پس این روزهای تنهایی چه می گذرد .

چترت را از روی سرت بردار

روز تاسوعان هم خنده بود .  فقط میگم ببار بارون که من خیس بشم ،  200 روز مونده اون وقت روز هام قشنگ تر میشه . لعنت به تو لهنت به خود تو ...