دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دیشب

یه ظهر خسته کننده تو روز شنبه ، فزصتی نیست برای بودن ، کسی هم نیست ، دادگاه ماشین و کلانتری اول صبحمون روز کاریمون بود.

آخر

گفتن لحظه آخر هنوز برای من سواله ؟


۲ شب ، کافی نت ، مجیط خراط ها ،  سگی به نام ت ....

 این بار با دلی غمگین چشمهایی اشک بار میرم

خدایا ای کاش عجله نمیکرد

ای کاش منو سر دوراهی قرار نمیداد

دو راهی تردید

دو راهی که میترسم

چرا قبول نمیکنه که میترسم؟!

چرا؟

تو اخرین جمعه سال من اولین روز بهار و چه نزدیکندوچه دوربه هم

تو از جنس بلور من از تبار برف 

چقدر نگرانتم!

خدایا چقدر نگرانشم

خدایا اعتراف میکنم  من از این امتحانی که جلوی راهم قرار دادی نمیتونم سربلند بیرون بیام

خدایا اعتراف میکنم رفوزه میشم

خدایا دیگه چی میخوای ؟ از این دل سوخته ؟



حق من ان نیست که تو گویی ؟ حق من مدت هاست اینه ، سعی کنم چی را درست کنم تنهایی ؟ وقتی کسی حرفتو نمی فهمه ، چی بگی ؟ کجا بری ؟  قدم بزنی و افسوس  و سیگار و... دلم گرفته سرگردون این ور و اون ور میرم ، مدتی هست گرفتارم میدانی تو ، مدتی هست به نگاه تو گرفتارم ، مدت هست در آزارم میدانی تو ...

نمی دونم

از من نپرس درد دلم شکسته سنگ صبور ، چه آرزو هایی که نمرد چه سینه هایی که نسوخت .


پ ن : ظهر تنها ، سعید  دل داری میده ، هم خونه بی خونه موزیک ، باز از اون روزاست که کسی حرفتو نمی فهمه حتی کودک همسایه... ، دلم گرفته اما فایده نداره