دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

گ

خوابیدنی که توش بوس بغل شب بخیر عزیزم نباشه کپه مرگه پس به قول هیراد امشبم کپه مرگو میزاریم / پارسال این موقع ولن تاین دلم شاد بوود با یکی داشتیم کنتاکی می خودردیم ، امشبم بیاد اون شب برفی تو اتوبان های تهران که گم شدم .....

اخر خط

کاکام میگه : ناراحت نباش آخر خط میدونی کجاس ؟ میگم نه . میگه همین جا که ایستادیم .

تجدید نظر

از امروز خودم برای خودم دعا میکنم . تا تو داداگاه آخر موفق بشم . دلم از فاصله پر زده پروانه شده . ای خدا کاری بکن غم دل ما هم سر بیاد ، از  روز های خوب من خبر بیاد .

یه چیزی ....

چه کاری با دلم کردی که از دنیا و زندگیم سیرم که دائم یه بغض تو سینمه دارم تو عزلتم میمیرم ...

چقدر به خودم بگم این روزها هم میگذره ؟ کی  تموم میشه ؟ نمی دونم ؟


شیراز بودم این بار شیراز برام رنگ آرامش و تنهایی همیگشو نداشت این سرمای شیرازو دوست داشتم اون خاطرات دشت ارژن را دوست داشتم  اون اسپرسوی تلخ اون کافه را دوست داشتم اون فضای پر قاب عکس قدیمی برام خاطره شد . این بار دادگاه و راه پله هاش دوباره بوی نفرت تنهاییو میداد . اما میگذره .....


یه دوست خوب منو یاد 25 مهر ماه سال پیش انداخت ، خدیا دلم گرفته ، خدایا هی تند تند حالم بد میشه ، خدایا چه کردم به درگاهت من خطا کارو ببخش و راحتم کن .


پ ن : وقتی راننده تاکسی بهت میکه شما تنهایی ؟ یا دو نفرید ؟  من باشم میگم سال هاست تنهام ...