دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

شاید دل ؟

امروز 24 فروردین هست عصر رفتیم بیرون با بهرام و ا .  یه شام تو ان سی خوریدیم با یه ماشین نارنجی محسن کوچیک ، سیگار و یه شمع دزدی یه گل مقنعه را خراب کرد . یه فیلم ترس ناک

ژانر پانورمالی ترسناک تو خونه برادرم هیراد و امروز هم کلی حرف بودن و عکس برداری برای پروژه مهندس و خموم بهرام و کافی نت و شراب مسعود و رویا و غذای سیام و پیتزای هیربود ،  الانم سعی می کنم فکر تنهایی را نکنم همین ،  فردا شاید روز مهمی  باشه و ... بی خیال

دکتر هیراد میگه : زندگیمون مثل خواب توست جا نمی ره .... ( شاید )

شاید برای رفتن ....

امروز یه روز غیر قابل تحمل بود بعضی وقت ها یادم میره هدفم چیه ؟دوست دارم زمستون بود یا پاییز با همون ابی ها با همون خاطره ها ، هیراد همیشه میگه تو لحظه زندگی کن بی خیال گذشته ها و .... ، اما نمی دونم نمیشه یا نمی خوام ، بین یه دوراهی گیر کردم بین ترس جدایی و ترس تنهایی اما آخرش که تنهام چرا باید بترسم ، نمی دونم .... 

 

 

پ ن : شرف الشمس ، 4 لیتری رحیم ، سی دی اکبر ، آتی و غر غرهاش ، ویزویز تاپاله و جلو پنجره ، تضمین دلخوشی ، تنهایی درون و بیرون ، گشت ارشاد ، تی وی ، خواب یا دنده جا نرفتن ، درد دل با سرهنگ ، احساس گاوی ، شال قرمز ، مهاجران سیر و استخدام ، گل صورتی چرک ف عروسی شیخ و ماشن عروس و... 

 

چند روزه دارم دوباره سیگار میکشم نمی دونم این لعنتی چیه.... 

یاد 8 فروردین دو سال پیشم به خیر .... یاد اون روز ها که خیلی شاد بودم و دل خوشی الکی داشتم بخیر ...

خرمهشر 9 فروردین

برای خودم یه خاطره درست کردم ، مثل یه سرباز با سرباز قدیمی برن پیکنیک ، خرمشهر ، بال نخورده ، دوربین و شات ، میلاد ، مثل بوی شرجی و نم خرمشهر ، ماربروری پلاس ، یه بنز بدون آرم ، یه سرهنگ و یه سرباز مریض و .....

پ ن :  به من خوش گذشت اما حیف اما حیف که خودت میدونی ...

سالی نو برای آون هایی که دلشون خوش هست .

کاکام هم سال دیگه اون موقع نیست توی لندن داره مست ، غافل یا قافل از هر کسی هوا خوری میکنه ، علی مونده و حوض شکستش ، وقتی آدم یه مدت خودشو به شادی و سر خوشی میزنه بعد یه مدت با مخ می خوره زمین ؛ از سال نو خوشم نمی یاد چون منو یاد فاصله هام میندازه یاد 25 فروردین بارونی ، یاد 8 فروردین فوتبال آخر ، یاد باغ ، یاد قفس ، یاد گریه و اشک هایی که گاه و بی گاه سرازیز میشه ، یاد 8 اردبیهشت دو سال پیش ، ارتحالی دی سال 87 تو شیراز و دشت ارژن ، یاد بهشت گمشده ، یاد شمال سال 89 با زانتیا ، یاد زمستون 90 بالای جواهر ده ،یاد یاد تنهای هام تو یه اتوبان یخ زده ، یاد اون سرهنگ تو اون کافه زیر زمینی تو شیراز ، یاد نداشته ها تو 33 ، یاد گلی های کافی نت مهر ، یاد روز های مستی ، یاد چیز های که تو سال 90 دلمو بهشون خوش کردم تا 90 تمام شه حالا 90 رفت و شد 91 انگار یاد یه چیز های که شاد تو 92 دوباره تو همین کافه خراب شده دوباره اذیتم کنه ، هیراد میگه همش تقصیر خودته ، راست میگه تقصیر خودمه ، اما چی بگم که نگفتنش بهتره گفتنشه ، این عیدو اصلاً دوست ندارم دوست داشتم نبودم یا اون بود ، خسته خسته از این زندگی خدایا یا ذهنمن را پاک کن یا من را بی احساس و سنگ دل کن ...