دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دیگر هوای برگرداندنت را ندارم
هر جا که دلت می خواهد بــــرو
فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد
انقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت باز هم آرام
نشود


صبح که رسید دیدم تنهام شب که شد دیدم تنهام امشب بازم حالم خوب نیست یه حرفایی آدم میشنونه که از تو میشکندش از تو خردش میکنه چند تا اس ام اس و چند تا حرف اعصاب خوردی و این حرف ها این روز ها فقط هیراد و 30 روز دل داریم میدن ، گاه و بی گاه هم سرهنگ ، باید این تیکه دلمم را هم بندازم دور ،  دلم میخواد تو خواب گریه کتم که اشک خودم را نبینم ،  این افسردگی این روز ها هزار برابر شده یا قدرت هم هزار برابر کمتر شده ....


خدایا منو از کارم پشبمون نکن ، خدایا به من قدرت بده فراموشش کنم ، خدایا خودت کمکم کن ، خدا تو به من قدرت بده قوی باشم ، خدایا تو کمکم کن ، خدا این دوست ها از کنارم مبر نزا تنها تر بشم .


نمدونم ته قلبت هنوز احساسی هست، امیدوارم نباشه ، تو روزگارمن دیگه دلخوشی نیست دلخوشی من تو بودی که با حرفات اونو له کردی ....


من همه چیز من گو من ان من فلان اما یه روز بر میگردم و تو را پشیمان می بینم من تلاشم را کردم اما تو نخواستی تو لیاقت نداشتی تو نخواستی و....


2:58 شب / کافه من و سیروز / لباس مشکی / قیافه ژولیده و تنهایی شبانه ....

جمع دوستی

من هیراد و تی تی و سیروس ظهر و خنده و ناهار دونگی و خواب و خنده های زیر زیرکی اما آخرش میبینی خودتی و خودت و تنهایی ، بی محلی و کارت ندارم و این حرف ها ..... این هم جوتاب این همه محبت ...

برگ دل

ور شاه خوب رویان هم زندگی هم وفا نکرد ، چه برسه به من بخت برگشته ، این روز های روز های خوبی ندارم ، روزای سردی که خودم هی به این و اون مشغول می کنم ، تی تی و 30 روز و ...  اما انگار بی فایدس یا من زورم کم شده یا زور غمه و غصه بیشتر شده ، 4 تا شنبه با یک شنبه شب خاموشی ، تیتی و کاپتان و .... ، سرهنگ هم عاشق استادش شده ، ن و ا هم هی حرف میزنه میگه درست میشه . اما باید این تیکه دلمم هم بکنم بندازم دور ، اما سخته این روز ها روزای دردکشیدنمه ، دلم طفلک چیزی ازش نمونده  تو این سال ها تیکه تیکه شده ..


دلم این روز  ستار میخواد ، دشتی های شجریان و تصنیف های معین و خانم هایده را می خواد . کسی درد دل تنهاییر ا نمی دونه همه میپرسن ؟ چی شده ؟ هیچ وقت نپرسیدند کی این جوریت کرده ؟


از زندگانیم گله دارد جوانی ام ،  شرمنده جوانی ام از این زندگانیم خدا  ....



خنده رو لب هام سنگین شده 

آتی / سوزوکی / دل تنگی / بعض / 4 روز / زندگی بیهوده ....

دروغ

بعضی وقت ها یه دورغ با یه مهر خیلی ادم را نا امید میکنه ؟ دلم به حالم خودم می سوزه


امین / کابینت / فاقد سی / فاقد دل خوشی / فاقد همه چی /

پ ن : گفته بودی  دوسم داری ...

مثل کبریت تو بارون شدم .

یه پنجشنبه

چقدر با سرهنگ در دل کردم و چقدر پشت صفحه مانیتور گریه کردم ، با این که مشتری ها دائم علت اشک هام می پرسیدند اما سکوت و سکوت تنها جوابم بود . من نمی تونم بشینم به پات که بری و تنهام بزاری ، دلم حال خوبی ندارد خودم به این و اون سرگرم میکنم ، بهرام و خونه رویا و مسعود ، خواب بد که متاسفانه هیراد هم تو خواب هام اضافه شده ، یه مرد تنها ، یه بن بست تنهایی ، آهنگ های دپ ، که هایده و ستار هم دم میدن بشون ، دلم یه سفر می خواد ،  یاد حرف هام به سرهنگ تو حافظیه میفته ،  هر آمدنی یه روز میره پس دل آدم ها چی میشه ؟ غصه هیراد هم به غصه هام اضافه شده حال خرابش خرابم میکنه ، به گذشته که بر میگردم لا به لای خاطراطم بیشتر اندوه گین میشم . چرا مدت هاست حال من این است ، چرا حکم دادگاه من باید انقدر سرد و شکننده باشه ، چرا تنهایی ازم دوری نمیکنه ، چرا اونی که باید باشه نیست ، چرا وقتی کسی را دوست داریم بیشتر ترکمون میکنه ، چرا هر چی بیشتر دنبال آرامش و دلخوشی میگردم کمتر پیداش میکنم ؟


پ ن : بیمه تضمین محسن کوچیک ، نوشته های بی رقم ، سیگار های پی در پی و ...

فاقد سی

یه روز بی سی ، یه شب با سیروز و هیراد و شمروب و سی بازی ، یه شل جدید و....

روز الکی بود ، بانک ملت و کافی نت و شهرام ، اسی آلمانی ، سیروس و خرمشهر نا دلچسب و قهقهه های یک مرد قدیمی با خاطرات قدیمش تو خرمشهر و یه روزهای اخر هم برای سی کلاس و ....

تایپ اخر شب بهرام و مسعود ، محمد اصفهانی و یه تماس بی جواب ....
و یه نوشته ناتمام 3 شبی ......

نمی دانم چه می خواهم بگویم ...

فرید

تنهایی
کودکی است
که پدر را بهانه می‌کند
ظرف‌ها را می‌شکند
چیزها را پرت می‌کند
بی دلیل جیغ می‌کشد و گریه سر می‌دهد
تنهایی
زنیست گریان
هنگام ظرف شستن
تنهایی
مردیست
که قهقهه سر می‌دهد
با خنک‌ترین لطیفه‌ها
تنهایی
من است


از براردم فرید


جمعه

بسیار مزخرف بود ، فقط ساغر را دیدم ، همین اعصابم خورده دلم یه سفر میخواد .

دل من برد و ....

بس که امدم نوشتم دلم گرفته دلخوشی ندارم خسته شدم بسکه هر کی پرسید چرا ناراحتی چرا تا تنها میشا چشات پر اشک میشه خسته شدم ، بسکه دیدیم هیراد دلش گرفته بیشتر دلم میگیره ، وقتی به تنهایی خودم نگاه میکنم دلم می سوزه بیشتر برای خودم ، هنوزم از تنهایی می ترسم . بس که دارم شجریان و سراج گوش می دم ، دارم بشون عادت میکنم ، بس که کسی حال دلم را نپرسید دل گرفته بس که حال جیبمو می پرسم حالم از خودم بهم می خوره ...

لعنت به این صبح جمعه لعنت به صبح تنهایی .....

بوی بارون ، بوی دل خوشی دو نفر که میخوان عقد کنن ، بوی رفتن بعضی ها به تهران ، بوی کوچ برادرم ، بوی تنهایی ، بوی حال 12 ظهر مدرسه  ، بوی دلواپسی های یک مادر ، دلم برای یک هوای خوب تنگ شده ، کاش می فهمیدم آمدنی رفتنی یه ، بوی غم عشق نبودن یکی ، بوی ازار روحی از شکست یه نفر از یه نفر دیگه ، بوی تلخ سیگار ، کسی که تنهای مو از من نمی دزده ، درد مارو در و دیوار نمی فهمه ، واسه تنهایی خودم دلم می سوزه ، قلب امروزی من خالی تر از دیروزه .... نمی دونم مریضیه یا احساس عزیزیه ....

جمعه بهاری اما خالی از بهار ... تو یه کافه خسته ،  داریوش و سیگار و چایی و ....