دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

ی و ی

اینم شب قبل یلدا اینم قصه غصه قبل شب یلدا

دخترک

دخترک دلشو به باباش خوش کرده بود براش 2 شاخه گل خریده بود ، بغلش کرد ، بوسش کرد ، دلشو به دست آورد ، معذرت خواهی کرد یه لباس صورتی پوشیده بود بش بستنی اسکوپی داد ،بردش پارک و...

در آخر هم دستشو فشار داد و گفت بابایی من دوست دارم .


پدر که دلش شکسته بود گفت هی .... و سیگار کشید تا از خیابون رد بشه بعد از دور گفت دوست دارم بابا ، بابایی من را تنها نزار بابایی بام قهر نکن .


بابایی داره اما مامان نداره ، دل داره اما بی دلخوشی /


پ ن : مرد فردا دادگاه داره ، فردا همه مسیر های زندیگش عوض میشه ، خوابش نمبره ، نمیدونه چی میشه ، ولی میدونم درست میشه . دیروز گریه کرده امشبم گریه میکنه ولی مثبت میره تا مثبت بیاد ، خوبه خوب ، هو گود دی ...


روها فکر من ای است و همه شب سخنم

سخته رفتن با اینکه وابستم ولی سخته ، ولی رفتم ..

نمی دونم .


آذرو دوست ندارم ، دی دوست ندارم ، ابانو دوست ندارم ، دیگه خودمم دوست ندارم ...

خاک هم چیز خوبیه ...

بعضی زخمها هست
!که هر روز صبح ، باید روشون رو باز کنی ، نمک بپاشی
 ..تا یادت نره
!! دیگه سراغ ِ بعضی آدما نبــــــــاید رفت ...


مثل یخ های قطب این جدایی شاید که طاقت نیارم