دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

شبی تنها

نمی دونم چرا این روز ها باز احساس تنهایی میکنم اما این حس سال هاست بامه فقط دارم روش ماله میکشم ، روز الکی بود خودم به ادره برقو و کارهای دیگران مشغول کردم اما این اخر شب دلم هی تاپ تاپ میکنه لامسب ، ظهر با یک ایرانی صحبت کردم برگشته و اصلا راضی نبود ، مسعود تو فاز خودشه و هیراد هم همین طور اما فعلا تو این دوستا انگاری هیراد از همه شاد تره ....

نمی دونم دارم چی کا میکنم نمی فهمم اما  میگذره تو میگذره ، میگذره ....

رضا امد گفت بیا مشروب بخوریم اما بدم میاد دیگه از هر چی دودو مشروبه .... دلم طبیعت میخواد دلم بغل می خواد ....

شب ها میرم تو پارک سر خیابون بلکه ادما ها رو ببنیم شاید حال دلم بهتر بشه ....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد