هیراد عزیزم ، عقیل و نغمه و دوست خوبم یک ایرانی تبریک گفتن و تو نگفتی ..
دیگر مهم نیست ، در همان خیابان سرد و درختان سر به فلک کشیده همه چی تمام شد ، و من بازم نفهمی خودم را به خودم اثبات کردم .
دشیب خواب دیدم امدی بودی که بگی ببخشید و اینا ، اما من بت گفتم :
مگه نگفتی ؟ من دوست ندارم
مگه نگفتی ؟من دیگه مثل سابق نیستم
مگه نگفتی ؟ تو واسم اون نیستی
مگه نگفتی ؟من عاشق نیستم
مگه نگفتی ؟همه کاراتو میزارم پا وظیفت
حالا منم میرم ، خودت خواستی ، منم بی یار نمی مونم ، اصن یار واسه چیمه ، ارزش اشکام اندازه تو نیستن
اینو سرهنگ گفت : اون روزم بم گفت : محمد این کارت درست نیست ، راست میگفت ، قدرشو ندونستم ، قدر بودنشو
امیدوارم اونم خوب باشه