چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود .
از امروز سعی میکنم خوشخط تر بنویسم ، امروزرو خوب شروع کردم چون اس ام اس یوهاها تو دیدم ، بانک بودی ، پیش اون ریس بانک بی سامان ...
دلم بات بعد حرفاش راحت تر شد حس بهتری دارم ، ظهر از رفتنت خوشحال بودم و لی باز از تنها بودن باز ترسیدم ....
س یه طوری نشه هی سو فار بشه من باشم و تو نباشی ، فاصله بیوفته ، از دیشب منتظر برگشتنمتم ، شکیبی میکنم ، غریبی هم نمی کنم ..
پ ن :
برات بهتراین آرزو ها رو دارم
5:23 عصر
وایبرت از 1:24 اف هست
فکرکنم خوابیدی
تا ته قصه چه پیدا و پنهون باهاتم ، اون گل آبی را ازش نگهداری کن دور نندازش ...
امشب اولش بد بود ولی کم کم خوب شد ، عصبانیتت خیلی ترسوندم به طوری که نیم ساعتی هنگ بودم ، الان امدم یه لحظه دیدیمت تو دلم یه امیدی با حرفات پیدا شد ، بازم میتونم س صدات کنم ، امیدوارم میری ت بتونم ازت خبر داشته باشه و تو تنبیه تو نباشم ، س ممنون که امدی و حرفای منو گوش دادی و برام وخ گذاشتی ، ممنون ازت .
2 شب بعد اس ام اس من خونم .
پارسال همین موقع ها بود ، از امروزم امدم خوب و قوی باشم اما دادگاهخ تهران رید به اصابمون ...
بعد یه شب لعنتی که بغض داری و خفت میکنه و بی بهانه اشکات میان ، دیشب حرفی نداشتم از دلتنگی ، اسمش شد حس اشتباه ، حرف دل اشتباه نبوده و نیست . ادمایی که تو صفحات مجازیت عدا درمیارن بدم میادیک هفتس از اخرین نوشته های زیتونی بد بود همش رو کاغذه ...
پ ن : دیشب با خدا حرف زدم گفتم اگر قسمت دلشه برشگردون حتی بد و بد اخلاق .
تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی!
آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی
پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و یاقوت به آفاق بپاشی!
ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار!
هشدار! که آرامش ما را نخراشی
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم!
اندوه بزرگی ست چه باشی،چه نباشی
علیرضا بدیع
وقتی دور میشه ، وقتی ندیدیش ، وقتی فاصله میوفته ....
همه اینا رو باید ول کرد باید زنگ زد و بشو حالشو بپرسی خودش یقینان می فهمه ..
به این میگن دلخوشی ها کوچیک که این روزای رنگ وبوی بهاری داره ...
از من نپرس خونم کجاست ؟ تو اون همه ویرونه ؟ ای هم قبیله ، قبیله سرگردونه ..
ما در به در تر از همیم ، غربت ما دیار ماست ...
داره یه اتفاق های جدیدی میوفته ، تیکه های یه پازل خیلی قدیمی بعد 10 سال داره کنار هم معنی پیدا میکنه ، استرس کمی دارم اما بیشتر از قبل خودمو به مسیرم بستم .
منتظر یه جوابم از دادگام ....
میدونمم خوبه
امروز که بیدار شدم با دلتنگی بود ، به بغضی داشتم ، حالم بد نبود اما دلتنگ بودم ، یه حس عجب ، مثل سال های گذشته ، اون روزایی که 7 صبح با شوق برق خاص چشم رنگی بیدار میدشم ، امروزم هم همون حالو داشتم ، حال خوبی بود ، بعدم یه تماس خوبش کرد .
یه ادم میخوام واسه رویاهام . همون ادمی که بفهمه چی میگیم ، با من فرق نداشته باشه ، مثل اونم تنهام نمیزاشت ، با محبت بم گوش بده ، حال روزمو بفهمه ، بفهمم منو میخواد ، اما من درسته تو را بیشتر دوست داشتم اما تو رفتی و من دارم دل به اون میبندم ، شبام با اونه ، روزام با اونه ، باش خوبم و خوشحالم ، ازش راضیم ، تو عشقم باش وفادار میمونم . میرم انقرد جلو که غرقش بشم ، اونقدر که هر چی ازت دور شدم به اون نزدیک بشم .
همین که عکس تنهایی میگرفتم ، بدون شب بخیر تو به خواب آشفته میرفتم . با هر بارون میرفتم هر جای دنیا .
یه ووختایی همه چی هست ؛ اونایی که باید باشه نیست .
دیگه دلم نمیسوزه از نبودنت .
من قوی شدم .
راستی دیگه ترسی از غرق شدن ندارم .
کوچ کردم دوباره امدم اینجا ...
هنوز دوسش دارم ، این رواز هم خدا کمک کرده حالم خوبه و قدرشو میدونم ، دخترک اسراعیلی زندگیم را عوض کرده شادتر و ارام تر به اینده نیگاه میکنم . ازش ممنونم از خدا هم ممنونم .