دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

13


این بازی رفتن تو با من شروع کردی این نبودن ها از تو شروع شد

سالهاست که تو منو تنها گذاشتی ، امروز 13 فروردین 1393 ، امروزم گذشت ، بارون بود ، حسرت بود و غم و اندوه ، اما هی میگم مهم نیست اما مهمه ، تمام ساعات بیکاری این سال ها انجیل کمکم کرده اما کمه واسه زخم هاس این همه سال ، امروز تو خونه بودم ، مدت هاست تو خونم ...


بارون ، 111 ، تیرامیسو ، آرمین و فردا سالگلرد بد ترین رویداد زندگیمه ...

تمام شد این گوه

انقدر تو سفر بودم تو این دو ماه که نرسیدم بیام اینجا .....و هنور بوی خاطراتمو میده ...

92 بد بود بد گذشت خیلی برام اتفاق افتاد از ابادان تا قلب دریای کنت و اروپا ...

این عیدی چقدر چشم براه سرهنگم کاش میومد .

خیلی چیزا را نمیشه بگی

دلم گرفته و تو سخت ترین از نقطه زندگی دارم دست و پا میزنم .

سال ها بعد

چگونه تو را فراموش کنم
اگر تو را فراموش کنم
باید
سال‌هایی را نیز که با تو بوده‌ام
فراموش کنم
دریا را فراموش کنم
و کافه‌های غروب را
باران را
اسب‌ها و جاده‌ها را
باید
دنیا را
زندگی را
و خودم را نیز فراموش کنم
تو با همه‌ چیز درآمیخته‌ای!

رسول یونان

رفتنی میره بالاخره

هیراد عزیزم ، عقیل و نغمه و دوست خوبم یک ایرانی تبریک گفتن و تو نگفتی ..

دیگر مهم نیست ، در همان خیابان سرد و درختان سر به فلک کشیده همه چی تمام شد ، و من بازم نفهمی خودم را به خودم اثبات کردم .


دشیب خواب دیدم امدی بودی که بگی ببخشید و اینا ، اما من بت گفتم :


مگه نگفتی ؟ من دوست ندارم 

مگه نگفتی ؟من دیگه مثل سابق نیستم

مگه نگفتی ؟ تو واسم اون نیستی

مگه نگفتی ؟من عاشق نیستم

مگه نگفتی ؟همه کاراتو میزارم پا وظیفت


حالا منم میرم ، خودت خواستی ، منم بی یار نمی مونم ، اصن یار واسه چیمه ، ارزش اشکام اندازه تو نیستن


اینو سرهنگ گفت : اون روزم بم گفت  : محمد این کارت درست نیست ،  راست میگفت ، قدرشو ندونستم ، قدر بودنشو

امیدوارم اونم خوب باشه



مادر

یاد اون لحظه ای که میوفتم با مادر خدافظی میکردم ، پارم میکنه ، گاییده میشم به گوه کشیده میشم ، این خیلی بده اینو یه بار تجربه کردم ، الان که پیششم خوبم ولی همش اون خدافظیه تو ذهنم بود ، بد بود ، بد گذشت ، سخت بود .


7 آذرم گذشت 10 هومین سال نبودن پدر ، یه عمری گذشت ، چقدر تو این ده سال خاطره داریم .


پ ن : شیو بعد سه ماه ، سیبیل 5 ماهه ، بازار مرکزی ، کمد لباسی ، دهنه کفش طلا ، جراحی اون بچه و کلیه سنگ سازش ،آثار مراسم پدر ، دلگرفتگی های شدید خودم ، افسردگی یک ایرانی ،  تعمیر وایو و اتاق تنهایی


تنها سرمایه :.8(ندگی همین مادره

دوم آذر

امروزم خوب نبود .


مخاطب خاصمو با دعوام شد ، از روی عصبانیت ، حکم نفقه هم گویا امده بود ، تو کجا و من کجا ، من بغل گوشتم تو منو به این مفدی ها نمیتونی بگیری ...

روز های بارانی

این روز ها همش بارونیه  و زندگی ادامه داره ...

ولی زنیکه امروز فهمیدم که حروم زاده هستی که هنوز دنبال دعا و جادو و جمبل هستی .

حیف

همش بیکاری ، همش تنهایی ، فیلم و موزیک و اینترنت ، حیف از این برگشت میدونستم پیشمون میشم میدونستم ، خیلی زود ، همواره به یاد داشته باش کسی که بخاطر تو از بهترین روفقاش میگذره از تو هم خواهد گذشت .


حسش خیلی بده :

دلم سفر میخواد نه برای رسیدن به جایی فقط برای رفتن ...

بعد مدت ها

غم ها بزرگ میشن ، اما از بین نمی رن ، مثل تلخی خاطرات ، مثل تلخی همیشگی یه قهوه ترک

بعد مدت ها سلام

هیچ

هنوز هم هیچ حرفی ندارم مطلب زیر را بخون ..

سخنی برای اخرین نوشتن ..

من اصلا شاد نیستم ، حرف هایی که میشنویی راست نیستن ...

ولی من ادم قفسی نیستم ، من مثل شیرم ، حتی پیر و ضعیف ولی بازی را نمی بازم .

سرهنگ به یادتم و یادگاریتو دارم و همیشه دوست دارم ... ( اون نوشته های کافه بارون تو شیرازو گم نکنی یه روی ازت میگیرمشون )

دلخوشی دور از دست من هم رفت مسافرت ، دانشگاه ، سفر ، دوری ، غصه ، نبودن ها ...

م - م  تو هم بدون با اینکه همه را هامو بستی اما یادت باشه  ، بهترین مرگ مرگ با مرفینه ادم تو یه حال خوب میمیره

 

 

برای مدتی خداحافظ

خداحافظ خونه من ، خدافظ دلخوشی از دست رفته من ، خدافظ سرهنگ  من ، خدافظ

 


-----------------------------------------------------------------------------

 

یکی از آخرین پست ها و نوشته های ثابت من تو طول تیم همه سال این همه خاطره :

بعضی هاشون تو ذهمن مدنده و پاک نمیشه

 

فروردین ۱۳۸۷ / خرمشهر / بارون / برق / شل و گل / پیتزا ساقی / روزهای بارونی / هوای ستاره و . .


فروردین 1387

زندگی سرد و بی روح

رفیق من سنگ صبور غم ها به دیدنم بیا که خیلی تنهام

هیچکی نمی فهمه چه حالی دارم

تنهای بی سنگ صبور


زیر باران باید گریه کرد بلکه باران شوید از گناهم .

باران عشق /  اذان صبح / غم تنهایی / بلک اند وایت / غم دوری / غصه قدیمی دل / زخم بی دوا

 

آخرش یه روزی هجرت در خونتو می کوبه    / 17 مرداد 87

      

تازه اون  لحظه می فهمی همه آسمون دروغه

ن  و  تو  فرصت پرواز همه پرنده ها ایم .

تا سپیده صبح با رمز این عطر بنقشه بمنونی

میتونی بمونی

 

۱۳۸۷  /  طبیعت / دریا / شرجی / 1 مرداد


شهریور 1387

جولان

امروز از ارتفاعات جولان دقیقا اسرائیل را می شد دید ؟  عجب هیبت و عظمتی را برپا کردن این اسرائیلی ها ....

 خانه تنهایی من چیزی جز انتظار نیست . دیوار های خانه دیگر واژه های انتظار را خوب

نمی فهمند . پنجره خانه به روح پاییزیم عادت کرده است و می داند ، از اشکهایم می فهمد که  برای چیست ؟

 

جمعه است روزای جمعه دلم میگیره ؟

ژ ن . خارح . ایستگاه مترود . ۲۲۸۲۸۴۸۰۸۰  نت هوشمند بین المملی  

قناری عزیزم دلم برات تنگ شده .1 مهر 1387 استامبول

 

شاید امروز ۲۵ آبان باشه اما  هنوز برای من ۲۳ آبان هست اگه ۲۹ اسفند امسال باشه یا ۲۳ فروردینی که گذشت یا  یه ۲۳ وم دیگه از یاد من نمی ره . مهم نیست دیر نوشتم اما مهم نوشتنمه که هنوز برام داغه و تازه است .

 

یه پیاده روی ملس تو یه هوای مشتی خرمشهری / بارون نم نم / پیتزا مشتاق /  کشی و مثل خوت خوشمزه .... / خرمشهر پاییز 1387

 

7 ادز 87

امروز سومین سال پدرم بود. رفت تو چهار سال چه زود گذشت ...  

 

اصفهان / بارون / سرما /

18 دی

1387

دشت ارژن

ساعت ۳:۳۰ دست ارژن - شیراز

 

روزا مثل دیوونه ها پرسه زنون تو کوچه ها ، شبا یه گوشه از اتاق گریه وآه بی صدا. مثل همون خواب سیاه رفت و منو تنها گذاشت. گفتم که این قصه ی تلخ ارزش خوندن را نداشت .. .

 

محمد گلم ساناز واست مینویسه.... اخرین اسفند 1387

 

آری آغار دوست داشتن است

من به پایان راه دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست.........

 

هوای روزهای آخر اسفند ماه  همراه با دلتنگی و بغض و آهنگ روزگار ......

واسه قلبم همیشه یه دردی

تو نشونی از ......

آخه مگه من .....

پیش دل زارم     بدونی که من یه بی قرارم

اما آخرش از هر چه دلتنگی بگم از هر چیزی کمتره محمد عزیزم

این نقطه ها ............ پر ازحرفهای ناگفته ی پنهانی من و تو

 

 

6 دی 1388

یه مسافر غریبه

در پس این روزهای تنهایی چه می گذرد .

 

14 اسفند 1390

خوشحالی

بعضی ها اونقدر تو یه صبح خوشحالند که 7 صبح هم میشه برق عشق را تو چشماشون با کفش های صورتیشون دید . اونها خودشونو را نمی بینن .

 

سونی وایو سی 15 /  جمال /  دلار /  روزای بارونی / بارون شدید زیر کلاس سی / سیگار مارلبرو

/ عرق سگی / سرهنگ هم دو روز دو روز تماس دارم  و....

 

90 اسفند

وقتی راننده تاکسی بهت میکه شما تنهایی ؟ یا دو نفرید ؟  من باشم میگم سال هاست تنهام ...

 

عید 92

سرهنگ و نقاشی و خودشو دلش ، بابک ، بهمن سفید و خاطراتش ....


خسته ام از چشم انتظاری تو پس کوچه ها تنهام میزاری . تو بگو نشونت را از کی بگیرم . من میریم بدون وداع میرم تا آسوده باشی تا راحت تر زندگی کنی اما یادت باشه این رسمش نبود یه روزی هم خودت عشق را از کسی دیگه گدایی میکنی . اون موقع یادت به من بیوفته نیستم دوست داشته باشه کسی تو را ، گریه نکن فایده نداره ، نوشته بودی آخرین جمله سال را برام امیدوام تو خونه تکونه دلتون ما را بیرون نندازین زیر بات یه جمله نوشتم اماتو هرگز نخوندی اگه خونده بودی شاید اینجا برات داشتم شعر چشمات را می نوشتم  اما .... نه من بچه ام نه ساده دل من از خیلی چیز ها که تو فکر میکنی من خبر ندارم خبر دارم  اما پنهون میکنم ...........

 

چقدرسخته که یک دنیا بها باشی نتونی که رها باشی

چقدر سخته بتونی زدونی بمونیبدون در و دیوار

چه بدبخته قناری که بخونه اما رویاش حس بیرونه

 

تا نگاه می کنی :
 وقت رفتن است
 بازهم همان حکایت همیشگی !
 پیش از آنکه باخبر شوی
 لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
 آی ...
 ای دریغ و حسرت همیشگی !
 ناگهان
  چقدر زود
 دیر می شود !

مزاحم شما شدم
می دانم !
تنها چراغ را روشن می کنم،
 گلها را در گلدان می گذارم،
پنجره را باز می کنم
 و بعد می روم...

 

 

 

تابستان ... امسال

دلی که از بی کسی تنهاست هر عنی رو تحمل میکنه ، و اینکه تابستون قلبم بازم چه روزای سردی داره 

به زودی برمیگردم و با کلی حرف جدید ...

یه مدت میرم مرخصی


این بود آن دنیایی که برای آمدنش به شکم مادرم لگد میزدم؟
لعنت به من!!!!
ارزشش را نداشت. . . . . . ببخش مادر..!


عصر دلگیر

دلم گرفته ، نمی دونم چه مرگمه فقط خاطرات و خاطرات ....


اخرین مهمانی ، سما ، دسر کیک بسکیوییتی ، کوکتل پنیری ، شراب ایرانی ، قلک خالی ، قرمز ، سیاه مثل دل خودم و موزیک های بی کلام و بی کلم مثل زندگی خودم