دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

جمعه تنها


وغم انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن وبه عشق ودنیای تو نرسیدن

خانه نشین

سلام امروز همش تو خونه بودم ، خونه خونه

مسعود خراسانی زنگ زد پیچوندمش حوصلشو نداشتم ....

خوبه راضیم ازش

اونم امد خونه دیدمش

با اینکه غر میزنه ولی راضیم ازش

اصفهان تمام شد

بعد از مدت های زیادی اصفهان را به مقصد ابادان ترک کردم ، برگشتم آبادان ....


حالا پ ن :

بیرون نیومدن از خونه ها ، نبودن های یه نفر ، خاموشی بودن یه سرهنگ  در شیراز ، شب تنهایی و خواب و خواب ، یه عینک شکسته ، وسایل جمع شده ، عکس کلیسای وانک و ....

در اصفهان

چقدر نبودم ، داشت یادم می رفت .

اصفهان ، دکتر ، سیتی سنتر ،  خواجو ، کلیسا ، باغ ، جوجه ، شایان ،  پارک غدیر ، پل لاله

خرداد تمام نشده

خرداد تمام نشده اثراتش هنوز هست ، یه روز گرم و الکی در آبادان ، خواب خواب خواب زیر کولر

سفر نامه کرج

صبح ساعت 9 هتل مهر را در بهارستان ترک کردم و با مترو سعدی رفتم شهر آرا و بعد ایستگاه ملت و ارم سبز و کرج و گلشهر ... ، ساعت 4 عصر بود هوا و گرم و داغ ، استاد رفیعی تو به هاچ بک منتظر بود ، تو ماشین بحث اگزوز و صدا بود و شربت های آقاشون مهدی عج که میگفتن نیست و میاد ، رفتیم منزل و استراحت ، حین ورود یه عکس من و ذهنمو مشغول کرد ، بعد شب فهمیدم صاحب عکس کی هستن ،  رفتیم کوه نزدیک منزل فرهاد اینها ، فرهاد یه سوال پرسید که رابطت با خدات چطوره؟  سوال خوبی بود دوسش داشتم ، همین باعث بحث جالبی شد تا شب ، ماهان را سال ها پیش دیده بودم الانه حدودا دم دمای مدرسه بود بچه باهوشی بود ، ایفون مون هم شارژ نداشت بعد نان وای محل که نوع جدیدی اختراع کرده بود گفت بیا یه چند درصدی شارژ شد از کارهای فرهاد عکس گرفتم ، شب هم بمون دشداشه دادن پوشیدیم و صبح هم قرار پارک چیتگر داشتن از هم جدا شدیم ..

پ ن : نصحیت و اندرز های فرهاد ، گله و کنایه های کوچیک فرهاد ، یه زندگی ساده و کم مشکل ، عینک جا مانده ، عکس های یادگاری در کوه و منزل استاد ، همسر مهربان و مهمان نواز استاد ، عکس های جذاب در منزل استاد ،  کار چهره نیمه تمام ، حواشی و مقصود و معبود ، منقل جامانده چیتگر ، باجناغ استاد  , .....

وبلاگ رسمی استاد فرهاد رفیعی

خوشحالم اما بی هدف

خیلی جاها شدیم خسته و کوچیک ولی کسی ندید ،امروزم اخرین روز خرداد 92 ، این خردادم که دوسش نداشتم تمام شد ولی این آخری هاش دلم یکم خوش شد ، بزی وقت ها 7 صبح از دلتنگی بیداری میشی ولی اون نیست ، وقتی تو هجوم ِ دلتنگی دورت شلوغه ، گاهی هم کسایی که نه واسه موندنشون تو زندگیت دلیل دارن نه واسه رفتنشون ،هیچ وقت قابل ِ اعتماد نیستن ، گاهی هم باید گریست....


هویج بستنی ، 131 ، خرید عصر ، بستی اسکوپی ، بستنی لطیف و ادویه ایی خرمشهر ، گریه های بی کسی ، گفتن های دوست  دارم ، دست گرم و مهربون تو ...



بوف


دیشب من و تو ، وینستون ، کیک ، دنتیس ، سبزه واری .....

و امروز هم بیزنس جدید و پر پول .........

دل تنگ

دلم فقط هوای 1 زمستون رو میخواد ...


یه جمعه یه پارک یه سیگار و آب معدنی و گریه ، یه دوشنبه و 111 و خواهش های خواستن ... و بازم نه و بازم نه ، ولی نمی دونم اخر میخواد یا نه ، میترسه اما شاید ترسشم دلیل داشته باشه ....


خدایا خودت کمکون کن ، فقط خودت میتونی

این روزارو بریدم ..

بد کرده

در نگاهت مانده چشمم ، از تو دارم یادگاری سردی این بوسه را پیوسته بر لب

بعد مدت ها

 روز مره :


خرداد بد ، نه های فراوان ، بیمارستان سعدی و بستری و بستری و با این همه درد تو هم نیامدی و خرداد هم تمام شد ، خرداد ماه تو بود .

11 این ماه

11 این ماه روز مادر ، چند تا اتفاق خوب ، جشن ، رفتن ، کلاس سی ، دایی مرتضی ، جی جی ، دوماد 2 ، دوماد 3 ، سان ا لاو ، پارچه فرهنگ ، لیلا ، بارون های تند و تند که فرصت نشد زیبای هاشونو حس کنم .


این روز ها خونه نشین واقعی شدم ولی عکس یه سرهنگی را دارم تو اروند کنار وقتی میبینمش نمی دونم یه حس خوبی پیدا میکنم .


پ ن :


وقتی زمان مرگم فرا برسد، کسی که باید بمیرد منم. پس اجازه دهید همانطوری که می‌خواهم زندگی کنم و دلبستن جز نا امیدی چیزی نداره ...


اردیجهنم 2

ما خیلی وقته رفتیم  ، همین جاییم چند تا مغازه اون طرف تر .....

اردیبشهت ینی اردیجهنم

دوستش ندارم ، این ماه ماه هوای شیرازه ، ماه هوای سرهنگ ، تو این ماه چند بار شیراز رفتم ، تو این ماه باید رخت ببندیم ، تو این ماه باید مثل ماه های پیش دنبال چیزی نگردم .


پ ن : اروسیه ، گلی ، سید آرش ، و ..... یه زندگی سانسور کرده ...

اخر فروردین 1392 دوباره

چند روز دچار هجوم دلواپسی شدم ، می خوام برم ، خسته شدم از این وضع ، نمی دونستم بعد بیشتر از یه هفته  نمیتونم دوام بیارم ....


این روز ها بهار نیست این روزا پاییزه ، این روز ها همش زمستون سرده ، این روزها توش دلخوشی نیست ، دوست ندارم ادای آدم خوشحالو در بیارم چون نیستم  . جمعهی خوب نیست مثل هیچ کدوم از جمعه ها ...


پ ن  : نتنها خواهشم اینه تو باشی نتنها این نیست ، تنها خواهش من بهاره