از تو انظار نداشتم از تو که همه چی او بودی از تو از تو و ازتو ... شاید تا سحر گاه هزار بار زیر لب زمزمه میکنم . که از تو انتظار نداشتم . بیشتر از هر وقت تو مشکلات بهت نیاز داشت ولی با پتکی بر تن تکه تکه بیمار او تو تکیدی . از همه دل بریده از همه دور و تو با تمام وجود بر قلب او بی رحمانه کوبیدی . همیشه می سوخت تا بزرگ شود ولی وقتی بزرگ شد همیشه می شکست و پش خود میگفت چرا سوختم تا آخر بشکنم کاشکی همیشه می سوختم تا یه روز تمام می شدم و.....
ادامه دارد
امروز که با توام دلم راضی نیست
بی پرده و رک میانمان راضی نیست
من با تو به مقصد نرسم هر گز چون
اخر دل من که با تو همبازی نیست
خدا نگهدار