دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

شب بهاری

امشب یه شب بهاری هست هوای خنک از پنجره میاد تو یادم به جولی میوفته ؟ جولی دیگه نزدیکه فارق بشه و اما نمی دونم بدشناسی جولی  دراه آواره میشه ؟  دلم گرفته بود خیلی وقته تنها با خود هستم خیلی وقته از همه بریدم خیلی الکی خوشم یا شاید راست باشه ؟ اما ستاره تازه کجا بود ! من از خدا می خواهم فراموشم کنی من شاید دیگه عروسک خیالتم .

نظرات 19 + ارسال نظر
ساناز 27 فروردین 1387 ساعت 11:59 ق.ظ

قربون اون دلت بشم....
اونم فارق میشه به سلامتی قراره......
همه همین طوریم باید حقیقت های زندگی رو بپذیریم...فکرشو نکن
پسر گلم مامان فدات شه....

مهسا 27 فروردین 1387 ساعت 11:06 ب.ظ

سلام
نمیدانم کجایی حالم به شدت خراب است ومریض هستم
با آنکه دلم نمیخواست بیایم ونوشته های ناامید کننده ومنفی رو بخونم تا حالم از اینکه هست داغون تر بشه مجبور شدم اینجا بنویسم گفتم تو ایمیل بنویسم شاید نبینی حتی نمیدونم این چیزهایی که نوشته جولی ومولی و ساناز اینا کین من حوصله بازی کردن رو ندارم رک وراست واینجا چه کار میکنن درست که با من حرف نمیزنی که حداقل بدونم چی میگی ...
شما گفتی ساعت ۳ زنگ بزن ولی نبودی عصر هم نبودی شب هم نیستی موبایلت خاموش کافی نت هم نبودی هی می گی کجا رو بگیر کجا رو نگیر اینقدر عصبانی نشو درک کن دست خودم نیست دوست دارم بهت علاقه دارم توروبه خدا اینقدر فکر بد نکن اینقدر بدبین نباش خدا کریم است نمیدانم حالت خوبه خیلی نگرانم ودلواپس دلم شور میزنه نکنه خدایی نکرده اتفاقی برات افتاده
دارم دیوانه میشم از ناراحتی ومریض ونگرانی خوابم نمیبره قلبم درد میکنه کجایی ..کجا رفتی؟؟
امروزبه شدت روی اعصابم راه رفتی خدا یی که بالای سرته وتو رو آفریده همه مارو آفریده میدونه من چی کشیدم صدبار شاید هزار بار گفتم که منو دلواپس نکن یکم انصاف داشته باش
گناه دارم بفهم درد دارم خدا کنه حالت خوب باشه برات نذر کردم تورو به خدا منو بی خبر نذار. یا علی

مهسا 27 فروردین 1387 ساعت 11:33 ب.ظ

از شدت ناراحتی وگریه چشمانم به شدت قرمز شده وورم کرده
خونریزی شدید ترشده وفشارم خیلی پایین هست وسرم گیجه دارم میرم بیمارستان ..
خداحافظ

ساناز 31 فروردین 1387 ساعت 10:58 ق.ظ

وقتی که دل تنگ میشمو
همراه تنهایی میریم
داغ دلم تازه میشه .........
آه دارم میمیرم دلم گرفته
مواظب خودت باش گلم
میبوسمت هزار تا...

مهسا 1 اردیبهشت 1387 ساعت 11:48 ق.ظ http://onlymahsa.blogfa.com

سلام
دیشب خوابتو دیدم
مثل همه شبهای دیگه
اما
دیشب خوابم سرشار از بیداری بود
هشیاری تمام
همون حس و حالی که در خلسه های عمیق دارم
و جذبه های سنگینی که از نگاههای تو میگیرم
وتوی خواب یا بیداری
مدهوش عطر حضورت هستم
...
آری
دیشب به اندازه همه شب و روزهای
همه عاشقهای عالم
نگات کردم
...
وقتی که در آغوشم آرمیده بودی
و من
غرق تماشای چشمهای رویا یی
لبهای عطش انگیز
گونه هایی مالامال از طراوت و تازگی
و ابروان بغایت زیبایت
بودم
و در لابلای لطافت موهایت
سرانگشتانم رانوازش میدادم
همچنان حسرت حضورت با من بود
...
تا اینکه
دستهایت
...
وه که چه داستانهایی
این دل من با دستان دلنوازت دارد
...
آری تا دستهای سیرابگرت را
درون دستهای تفتیده و بی نهایت تشنه ام یافتم
با هر لمس و تماسی
کشش و مکش تک تک سلولهای تر و تازه وجود پر طراوتت را
به درون جسم بی روحم احساس می کردم
و
دم به دم نفسهایم
بیشتر و بیشتر
عطر لبان گلگونت را میگرفت
هوایی تازه و جانفزا درون ریه هایم به جریان می افتاد
و هر لحظه ای که میگذشت
نفس تازه ای از میان لبانت به درون سلولهایم رسوخ میکرد
تا همه وجودم را مستی عطر لبانت فرا گیرد
...
برای لحظاتی هم که به اندازه عمری بدرازا کشید
درون دریای مواج نگاهت غوطه ور بودم
نگاهی که
خاطرات همه سالهای
معاشقه در عین دوری
را برایم بازگو می کرد
همه حسرتها
اشتیاقها
و انتظارهایی
که بالاخره امشب به کایروس رویایی انجامید
وه که چه نا گفته هایی را من در نگاه تو
زمزمه می کنم
وهمه خاطرات شور انگیز دوران عاشقی را
همانجا مستور میبینم
حکایتهایی از دوران شیرین جوانی
...
آری
من جوانی و همه
شور
و
شعف
و
نشاطم
را درون چشمهای زیبای تو
جا گذاشته ام
...
چه مهبط عروج بخشی
...
اما نمی دونم چرا وقتی در چهره ات دقیق می شدم
صورت خودم را میدیدم
!!!
.
بیدار که شدم
تازه داشت از فرط خستگی اینهمه هیجان روحی خوابم می برد

مهسا 1 اردیبهشت 1387 ساعت 11:53 ق.ظ

کجایی عزیز دلم خیلی نگرانم... دلتنگم بی خبرم به من زنگ بزن روح وروانم داغونه از ناراحتی امیدوارم سلامت باشی.

نانازی 1 اردیبهشت 1387 ساعت 01:58 ب.ظ http://onlynanaz.com

کجایی
موبایلت خاموشه کافی هم نیستی
دلم داره شور میزنه توروبه خدا یک زنگ به من بزن
دلواپسم گناه دارم خواهش میکنم درک کن
ممنونم عزیز مهربونم

مهربان بانو 1 اردیبهشت 1387 ساعت 07:37 ب.ظ http://onlymahsa.blogfa.com

سلام عزیزم
یادت باشه من باهات صادقم یادت باشه دوست دارم یادت باشه خیانت کار نیستم یادت باشه من با آبرو هستم یادت باشه بهت علاقه دارم و از صمیم قلب میخوامت مواظب خودت باش گلم.
منتظرتم به دیدارم
یا علی مدد

مهسا 1 اردیبهشت 1387 ساعت 11:49 ب.ظ http://onlymahsa.blogfa.com

«عشق مانند هوا در همه جا جاریست، تو نفسهایت را قدری جانانه تر بکش.»

«زندگی گرمی دلهای بهم پیوسته است
گر در آن عشق نباشد همه درها بسته است»

«خوب گوش دادن را یاد بگیر فرصتها گاه با صدای بسیار آهسته در میزنند.»

«چشمانت زمین سبز محبت بود و من قانون جاذبه اش را آن زمان که سیب سرخ دلم افتاد فهمیدم.»

«عشق زیر باران ایستادن و خیس شدن نیست.عشق آن است که چتری شوی برای دیگری و او نفهمد که چرا خیس نشد.»

مهسا بانو 1 اردیبهشت 1387 ساعت 11:53 ب.ظ

ماهی همیشه تشنه ام،در زلال لطف بیکران تو
می برد مرا به هر کجا که میل اوست،موج دیدگان مهربان تو
زیر بال مرغکان خنده ات،زیر آفتاب داغ بوسه ات ای زلال پاک
ای همیشه خوب!ای همیشه آشنا!
هر طرف که می کنم نگاه تا همه کرانه های دور،
عطر و خنده و ترانه می کند شنا ،در میان بازوان تو،
ماهی همیشه تشنه ام ای زلال تابناک!
یک نفس اگر مرا به حال خود رها کنی ماهی تو جان سپرده روی خاک

onlymahsa 2 اردیبهشت 1387 ساعت 12:09 ق.ظ http://onlymahsa.blogfa.com

نازنینم! نمیدانم تو میدانی؟



دل من در هوای دیدنت بی تاب گردیده



سراپای وجودم در فراقت آب گردیده



ز هجرت دیدگانم همچو دریایی



ز خون گشته غم و دردم فزون گشته



و اکنون در میان بسترم



چون شمع میسوزم برای دیدن رویت.....



دو چشم اشک بارم را به روی ماه میدوزم



و با او از غم و درد درونم راز میگویم .



جز تو ای دور از من از همه بیزارم

ناناز 2 اردیبهشت 1387 ساعت 12:48 ق.ظ http://onlynanaz.com

در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیدا شدو آتش به همه عالم زد
تاابد بهت وفادارم

شب بخیر عزیزم

[ بدون نام ] 2 اردیبهشت 1387 ساعت 12:41 ب.ظ http://onlymahsa.blogfa.com

زندگی ام دشت غم بود...غم و شادی هم با هم بود....خدایا لحظه شادیم چه کم بووووووووود
شکر تورا که او را به من بخشیدی...


آرزو دارم دلت مثل بهار،پر شود از لحظه های ماندگار..

زندگیت خالی از اندوه و غم،لحظه های شادمانی بی شمار...

خانه قلبت پر از گل های یاس،نغمه خوان خانه قلبت هزار.............

باغ احساست پر از گل های ناز،همچو یه قالی پر از نقش و نگار.............

روز هایت هر یکی بهتر از قبل،خوش بود بر کام تو این روزگار.........

همچو شمعی باشی و همراه گل،من بگردم دور تو پروانه وار.



مهسا 2 اردیبهشت 1387 ساعت 04:07 ب.ظ

اگرچه غصه بارید از ماه وسال
به یاد گذشته صبورم هنوز
*********
آهنگ امشب که چشات خدای احساسه
آلبوم کلایتمیس فرزان رو خیلی دوست دارم
اونو واسم بخون..

مهسا 3 اردیبهشت 1387 ساعت 12:36 ب.ظ

ایمیلت رو چک کن
آخه وبلاگت نمیشه هر شعری داخلش بنویسی
ممنونم

توت فرنگی(مهسا بانو) 4 اردیبهشت 1387 ساعت 07:37 ب.ظ http://onlynanaz.com

تنها مرحم* آتش عشق*
عشق را تن پوش جانم می کنی
چتری از گل سایه بانم می کنی
ای صدای عشق در جان و تنم
آن سکوت ساکت و تنها منم

من پر از اندوه چشمان توام
آشنایی دل پریشان توام
آتش عشق تو در جان من است
عاشقی معنای ایمان من است
کی به آرامی صدایم می کنی
از غم دوری رهایم می کنی
ای که در عشق و صداقت نوبری
...کی مرا با خود از اینجا می بری

مهسا بانو 4 اردیبهشت 1387 ساعت 10:29 ب.ظ http://onlymahsa.blogfa.com


شبم را به عطر تنت می سپارم...

گفتی:"نفش خاطره می زنم بر دستان بی قلمت..."

گفتی و زدی



گفتی:"برای بی قلمی بهانه ام گم کردن کلام است..."

گفتی و پیدا کردی!



گفتی:"نرو...تا باشم ...تا باشی...باش تا گلها...همین!"

ماندم...بودم...بودی...گل غزل رویید...



گفتی:"می خواهم دنیا...همه دنیا شب باشد...شب از دل من تا من و فقط من..."

دنیای من شب بود. با تو اما همه شبها مهتابی شد...از دل تو ؛ تا تو و فقط تو...



گفتی:"آبی مطلق!...روز و شبم آبی است...گفته بودمت؟؟؟..."

نگفته بودی ؛لازم نبود ... همه ام آبی مطلق شده بود...



گفتی:"در لحظه های من بیشتر از اون چیزی که فکر می کنی هستی...خیلی بیشتر..."

...و اینجا بود که آخرین سلام را اولین بدرود کردی...



سلام آخر من اما سلامی دیگر است ...در امتداد دوباره غزل ...سلامی که به امید منتهی می شود نه به خداحافظی...

راستی به رسم رفاقت این چند رفته... لااقل اشاره ای ؛ سلامی...هفت تا هم نشد یکبار که می شود نه؟... گله که نه ؛ دلتنگی است ...که می دانم رفیق نیمه راه نیستی...




مهسا 4 اردیبهشت 1387 ساعت 10:35 ب.ظ http://onlymahsa.blogfa.com

در این زمانه که نه بر سنگها می شود نوشت ونه روی آبها
برای تو که می خوانی....... نوشتن چه لذتی دارد!

تو هر شب بر بام رویا می ایستی و دست در دست ماه به دیدنم می آیی ومی خوانی ام ......

تو اینجایی...
کنار همه این دلنوشته ها ....



شبچشم دلتنگ من از هر روز غم تر مانده است

از باور پرواز دل یک بال پرپر مانده است



پر پر زنان رفتی اگر از بام احساس دلم

در سینه پرواز من شوق کبوتر مانده است



در کوهسار دستهام یک جاده مانده تا خدا

در خلوت کوی دلم عطر صنوبر مانده است



مرهم تو بودی این پلنگ زخمی بی ماه را

بی تو مرا ؛ حالا... حدیث پشت و خنجر مانده است



می خواهم آوازی شوم تا گنگ غم را بشکنم

افسوس در شهر غزل ؛ قحطی باور مانده است



چشم انتظار

مهسا خانمی 4 اردیبهشت 1387 ساعت 11:29 ب.ظ http://onlymahsa.blogfa.com

من عاشقم مرا غم سازگار است
تو معشوقی تورا باغم چه کار است
در مکتب ما رسم فراموشی نیست
در مسلک ما عشق هم آغوشی نیست
مهر تو اگر به هستی ما افتاد
هر گز به سرش خیال خاموشی است

شاد اما دلسوز
ساده اما زیبا
متواضع اما سربلند
مهربان اما جدی
سبز اما بی ریا
یک نفر یه جایی
تمام رویاهاش تویی
وقتی به تو فکر میکنه
احساس میکنه که زندگی واقعا با ارزشه
پس هروقت دلت گرفت
این حقیقت را رو به خاطر داشته باش
یک نفر ...
یه جایی...
بی قراره...
به آروزها ورویاهاو خیالاتت پر و بال بده
حتما آنها روزی به حقیقت خواهند پیوست
دوستتدارم تا آخرین نفس
ای همنفس
عاشقتم همیشه به یادتم ومنتظرتم
شب بخیر



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد