دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

باروون اون شب،آدمو بی حال میکرد.صدای قطرات باروون که به شیشه میخورد،از فکر خواب بیرون میومدم و چشام باز میموند.چشمایی که باید اوون شب بیدار میموند.چشمام به شیشه دوخته شده بود و تو فکر بودم.فکرم به همه جا پرواز میکرد، به سوی چیز هایی که یه عمر داریم براشون سگ دو میزنیم آخرش هم هیچ . زندگی آخ زندگی هر چی به دنبالت دویدیم تو دستد را به ما ندادی ...  لعنت به تو روزگار 

همش فکر تو فکر میشدم،مثل راهروهای تو در توی خونه های قدیمی.بعضی اوقات چشمام بی اختیار بسته میشدند و گاهی هم نه چشمام نمی دید دیگه هیچی را ولی همون لحظه یه بیت شعر میاد به سراغت

من او بدم،من او شدم

با او بدم،بی او شدم

در عشق او چون او شدم

زین رو چنین بی سو شدم

ساعت 3:15 بود و به خودش میگفت : 

دل که به جاده می سپرد کسی اونو صدا نکرد و نمی کنه
مسافر خسته من بار سفر را بسته بود  تو خلوت آینه ها به انتظار نشسته بود

میخواست که از اونجا بره دلش پر از گلایه بود

اما نمی دونست چرا ؟

آدم تو زندگی صاب مردش که روز های داره که اون قد یه عمر عذاب میدن و میکشن . اما یادت باشه بارون

یادت باشه بارون که برات اشتباهی شده و اشتباه فکر میکنی

عکس آرینا برای بهاره + کذت

عکس ۱  + عکس ۲   + عکس ۳

نظرات 2 + ارسال نظر
نیکروز 22 اسفند 1383 ساعت 06:19 ب.ظ http://cats.blogsky.com

سلام .. از نظر و لینکتون خیلی خیلی ممنون .. در مورد قالب هم اگر این لطف را به من کنید واقعا ممنون میشم چون من اصلا این روزا فرصت طراحی قالب ندارم .. خوشحال میشم بهم میل بزنید ... سایت من :
www.lopeto.com

ممدم ممد اهوازی 22 اسفند 1383 ساعت 06:29 ب.ظ http://mamadahvazi.blogsky.com

سلام
بازم بیا سمت ما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد