دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

گفت از دورخ عین کردار ...

حسرتی گر به دلم هست همان دوری توست

من پرستوی خزان دیده ی خاموش تو ام

-------------------------------------------------------------------------
دیشب از دیدنت خوشحال شدم دیشب ازچشم مستت خوشحال دم

صبح روز تو

اگر چه من همیشه از تو دور بوده ام 

ولی به حس تازه ی تو در کنار خویش آشنا بوده ام 

من تو را ندیده ام  

ولی صدای تو همیشه در درون من تنیده است 


------------------------------------------------------------------------------


همیشه نگاهی را باور کن که وقتی از اون دور شدی در انتظار باشه

شب تو

اوضاع به طرز مسخره ای به هم ریخته. دلم آشوب و بی قرار هست . دیشب من و تو اون رفتیم  مثل قدیم بیرون اما با یه رنگ دیگه / پلنگ صورتی /  من و تو / آینه / خاطره  این شب /  تو گفتی منت سرت گذاشتم / گفتی دیگه تکرار نمی شه / گفتی ...... 


فقط میتونم بگم :نزار رنگ جدایی بگیره آسمونمون تو لحظه های بی کسی ...

گذشته 88

خسته ام از چشم انتظاری تو پس کوچه ها تنهام میزاری . تو بگو نشونت را از کی بگیرم . من میریم بدون وداع میرم تا آسوده باشی تا راحت تر زندگی کنی اما یادت باشه این رسمش نبود یه روزی هم خودت عشق را از کسی دیگه گدایی میکنی . اون موقع یادت به من بیوفته نیستم دوست داشته باشه کسی تو را ، گریه نکن فایده نداره ، نوشته بودی آخرین جمله سال را برام امیدوام تو خونه تکونه دلتون ما را بیرون نندازین زیر بات یه جمله نوشتم اماتو هرگز نخوندی اگه خونده بودی شاید اینجا برات داشتم شعر چشمات را می نوشتم  اما .... نه من بچه ام نه ساده دل من از خیلی چیز ها که تو فکر میکنی من خبر ندارم خبر دارم  اما پنهون میکنم ...........


چقدرسخته که یک دنیا بها باشی نتونی که رها باشی

چقدر سخته بتونی زدونی بمونیبدون در و دیوار

چه بدبخته قناری که بخونه اما رویاش حس بیرونه

صبح سحر

یاد تو دوباره در دلم می جوشد
در رخنه به قلب سوخته ام می کوشد

نیمی ز سحر رفته و من بیدارم
گویی فکرت خواب مرا  سحر می نوشد



روزهای عید

بشکن شیشیه سرد تنهایی را . . . .


داری رد میشی آسون داری میگذری راحت دست هام را بگیر برای بار آخر . . . .

عید کرمان

امروز 4 نوروز هست نوروز در کرمان هستم . ساناز هم هست تو قلبم با خودم آوردمش .