دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

وفایی

وفای دنیا را ندیدم به دنیای امروزی

نظرات 4 + ارسال نظر
طاووس 4 مهر 1386 ساعت 11:39 ب.ظ

تو یکی حرف از وفاداری نزن دیوونه

طاووس 4 مهر 1386 ساعت 11:45 ب.ظ

دل شکستن هنر نیست
کار توش ده بازی با این دل خسته این همه کشیدیم بس نیست
نمی خوای عوض شی نمی خوای برای زندگی تصمیم بگیری
تو نمی خوای زندگی کنی اره بفهم من بدبختم که محتاج صحبت کردن با توام اره من بدون تو هیچم بدون تو نمی تونم زندگی بکنم یا میرم گم میشم یا تورو براه م یارم یا خودمو میکشم با این احساس اعصاب من چطوری می تونم مادر بشم
دیوونم کرد یخرسه طلاییی که برام خردیدی گرفتم بغل گریه م ی کنم خیلی بدی خدارو خوش میاد اذیتم می کنی خیلی ناراحتم واداغونم داغون م یفهمی می فهمی.

[ بدون نام ] 4 مهر 1386 ساعت 11:49 ب.ظ

تو حتی یه حلقه ازدواج هم برای من نخریدی آرزوش به دلم مونده مونده م یفهمی مونده خسته شدم بس حرف خوردم
تو نه محلم می دی نه چیزی برام می خری فقط کوچک وخوارم می کنی .

[ بدون نام ] 5 مهر 1386 ساعت 05:57 ب.ظ

موزماری تو چی گفته بود ی به خانم شیرعلی کارشناس نفقه بهم گفت چه حرف هایی زدی که من موقع برگشتن از پیشش تو پله سر کارم با ارنج خوردم زمین بهم گفتن مگه حرفاش برات عادی نشده گفتم نه ادم از عزیزانش انتظار نداره واقعا که.ادم اینقدر نامرد دررو. اگه مردی جلوم حرف بزن چرا پشت سرم حرف می زاری.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد