دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دومین سال پدر

بیشتر از یک ماه نبودم تو وب . هفتم سال پدر بود دو سال گذشت و رفتم تو سال سوم چه روز های بی انگیزه ایی ، چه روزهای سردی 

چه دل پر حرف اما دیگه کسی حرففم را نیست که بفهمه ، ندونستی شاخ کگلل ها تو را یاد من میاره ف درد و دل با عقاب عکست من را تنها نمی زاره ،  یادمه میگفتی هرگز تو را تنها نمی زارم ؟؟؟؟ میدونم نیستی اما دنبالت میگردم ، اما پر دردم . امشب درد قدیمی آمد . این را حریف نمی شم .

عکس بابا را تو کافه دادم بزرگ کردم با لا سرم .     دلم از ادم ها گرفته  .

نظرات 3 + ارسال نظر
مهسا 12 آذر 1386 ساعت 01:20 ب.ظ http://onlynanaz.com

هرگز نمی میرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

روحش شاد باد آن بزرگوار پدر

غم هجرانت در سینه ام ماندگار خواهد شد

سکوتت تا لحظه مرگ در گوشم فریاد خواهد زد


گرمی دستانت تا ابد وجودم را گرم خواهد کرد

پدر غروبت با آفتاب هم طلوع نخواهد کرد

***

پدر:تنها تک چراغ زندگی. تو آن بودی که چون علی گونه با مشکلات زندگی




دست وپنجه نرم میکردی .تو آن بودی که با سخاوتمندی هایت خانوارهائی را از




فقر وبیچارگی رها میکردی چه خوش دارم که بدون هیچگونه ریاحی دست به




این امور خداپسندانه داشتی دلت دریای بیکران وجودت استقامت کوه، اثرت تابش




گرمای خورشید .تو بودی چونکه تو بودی عنوان میکنم که بهترین بودی.از تو




فهمیدم که:




پدر یعنی:ستیز کردن با بدیها. بامشکلات سخت کنار آمدن




پدر یعنی :تعصب در زندگی داشتن




پدر یعنی:بودن واثر بخشیدن




پدر یعنی:حامی بودن




پدر یعنی:جاده های زندگی را باشجاعت هموار کردن




پدر یعنی: امیدواری کردن




پدر یعنی: در حیات زندگی دادن ودر غیرحیات سایه به سایه همراه بودن




پدر یعنی:هدایت کردن




پدر یعنی:سخی بودن




پدر یعنی:یاری کردن




پدر یعنی :ناجی بودن و از خدا مددخواستن




بهترین ،پدر خوبم، عمری را گذراندم اما همچون تو نیافتم روحت قرین رحمت الهی.

به یاد پدر

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست

هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته به جاست

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

***

به یادت داغ بر دل می نشانم

ز دیده خون به دامن می فشانم

چو نی گر نالم از سوز جدایی

نیستان را به آتش می کشانم


پدر



وقتی که در میزنی میای تو خونه


تو دلم قد میکشه گلهای پونه

دستای خسته تو یه دنیا عشقه


خونمون با بودنت عین بهشته

بابا جون خستگی هات واسم یه درده


اما خوب مطمئنم " بابام یه مرده "

وقتی تو کنارمی همش بهاره


خورشید هم پیش بزرگیت کم می یاره


میبینم کار میکنی بی مزد و منت


میدونم دوسم داری تو بی نهایت

می بینم تو اروزهات ارزومه


من خیلی دوست دارم خدا میدونه !!!

دستای گرم و بزرگت و میگیرم


من واسه صدای عشق تو میمیرم

من دلم میخواد همیشه شاد بمونی


واسه من از عشق و از خدا بخونی

من دلم میخواد که صد سال زنده باشی


همیشه شاد بمونی ... پاینده باشی



افسوس که دیگه نمی تونم چهره ماهت رو بیبنم
پدرم روحت شاد و یادت همیشه سبز و گرامی باد

گرمی دستانت تا ابد وجودم را گرم خواهد کرد

پدر غروبت با آفتاب هم طلوع نخواهد کرد

خدا رحمت کند آن سفر کرده را
روحش قرین رحمت الهی
روحش شاد یادش گرامی باد


















مهسا 30 آذر 1386 ساعت 10:34 ق.ظ http://onlymahsa.blogfa.com

تولدت مبارک همیشه دلت شاد و تنت سلامت باشه
امیدوارم صدسال زنده پاینده باشی
دوستت دارم
گریه ات از سر شوق- خنده ات از ته دل
عشق عمومی
اشک رازی است
لبخند رازی است
عشق رازی است

اشک آن شب لبخند عشقم بود.

قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...

من درد مشترکم
مرا فریاد کن.

درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
ومن با تو سخن می گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
ودستهایت با دستان من آشناست.


درخلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندگان
ودر گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال
عاشق ترین زندگان بوده اند.

دستت را به من بده
دستهای تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخن می گویم
به سان ابر که با طوفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دریا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تو را دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.

***

لبخند زدی آسمان آبی شد.
شبهای قشنگ مهر مهتابی شد.
پروانه پس از تولد زیبایت غرق بیتابی شد .
عزیزم تولدت مبارک
Happy brith Day Too You

زمستان ۸۶
۶/۱۰/۸۶

تقدیم به بهترین عشق دنیا با یک سبد گل نیلوفر آبی
تولد تو
شب ولادت تو را
با کهکشانی ازستاره
نور باران باید کرد
برفراز کوچه های شهر
چلچراغی ازسپیده
باید آویخت
گلهای یاس و زنبق ومریم را
برای جذب عطر و رایحه
به میهمانی پیراهنت
باید آورد
فرشتگان را
به جشن باشکوه میلادت
فراباید خواند تا هم آوا شوند
این زیباترین سرود را:
نازنین !
تولدت مبارک.

***
خدایا
با آنکه مرا منتظر آفرید و تورا معبود انتظار من
تنهایی من وکلمات
افسانه زندگی چنین نیست عزیز
ای مهربان ترین آفریده خدا
باورم کن
سرنوشت
سفر خوشی داشته باشی عزیز
خواب دیشب
خدایا خودت یار عاشقا باش

***

در کوچه های خزان دیده دلم
مست از شراب طهورای چشم تو
پرسه زنان
سرگشته و خمار
تنها وبیقرار
همصبحت شبانه ی دیوار گشته ام
اینک که بی امان
انبوه خاطرات
چون آذرخش
بر خرمن دل من شعله میکشد:
در اشتیاق تو
دلتنگ دلتنگ بسیار گشته ام
ای آنکه از دوراهی تردید آمدی
چاهی نشان بده
تا رازهای دل تنگ خویش را
در آن رها کنم
ای مهربان
ای آنکه ماندگار در این یاد مانده ای
بار دگر
شعری بخوان
حرفی بزن
تا زخم این دل زخمی
دوا کنم
اینک نگاه من
آن دوردستها

در امتداد مرز افق
در انتظار سوار سپیدی ست
شاید که از فراسوی خورشید
با یک بغل ستاره
دوباره بیایی.

روز تولد تو آغاز تمام خوبی های عالمه
روزی که تو اومدی خدا یکی از فرشته های پاکش رو
در قالب یه بشر روی زمین فرستاد
یه فرشته مهربون رئوف
رئفتی که پاکی زیباییی ومعرفت و لطف ومهرش رو جز مهربونی
و خوبی تو نمی بینم
مهربونم توپاکی به پاکی همون لحظه ی تولدت
همون موقعی که موذن میگفت اشهد ان علیا ولی الله
همون موقعی که آب وضو جان مستان می عشق
رو صیقل میداد
تا در محضر آن ناظر متعال حاضر شوند وشهادت دهند:
سبحان الله ُسبحان الله ُسبحان الله
تو پاکی به پاکی اشک سپیده دم عارفان و دعای سحر گاه
دل سوختگان در غم دوری جانان
روز تولد تو واقعا روز مهمیه مهربونم
به اندازه نفسهایم دوستت دارم با صد تا آسمون پر از گلای یاس و میخک می خوام بهت بگم تولد مبارک
امیدوارم صدسال با دل خوش زنده وپاینده باشی.
همسر وفادار تو
م .خانمی


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد