دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

شب شیرین

   آخرش یه روزی هجرت در خونتو می کوبه   

      

تازه اون  لحظه می فهمی همه آسمون دروغه

نظرات 5 + ارسال نظر
مهسا 17 مرداد 1387 ساعت 02:03 ب.ظ

لا اله الا االه
پناه برخدا
حی علی خیرالعمل

ساناز 17 مرداد 1387 ساعت 09:39 ب.ظ

چرا چرا چرا
از هر جاش بگم آخه تو بگو
من از کجاش بگم ؟
چراااااااا؟
بغض نشسته تو گلوم وقتی نشستی روبروم.........
خیلی دردناک و خیلی تلخه مگه نه ؟

پارکانت من - ساناز 17 مرداد 1387 ساعت 09:47 ب.ظ

شب که از راه میرسه غربتم باهاش میاد
توی کوچه های شهر باز صدای پاش میاد
من غم های کهنمو بر میدارم
که توی میخونه ها جا بزارم
مستی ام درد منو دیگه دوا نمیکنه
غم با من زاده شده منو رها نمیکنه
کی بیاد به حرفای من گوش بده
آخه من.....
یکی آشنا میاد به چشم من....

همیشه فراوون همیشه فشار قوی همیشه کاکائویی...

ساناز 17 مرداد 1387 ساعت 09:51 ب.ظ

یادم کن گاهی که به دل دارم آهی
آخه از دردم آگاهی.......
دوستت دارم

ساناز 17 مرداد 1387 ساعت 09:55 ب.ظ

ولی چرا شب شیرین؟
شیرین شیرین شیرین؟
چرا شب شیرین؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد