دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

شب های درد

تو مگه قسم نخوردی / آه ای زندگی آنقدر دلم گرفته آنقدر ناراحتم که حتی دیگه نمی تونم به کسی بگم / شعر هم دیگه افاقه نمی کنه ، چی باید نوشت ؟ چی باید گفت ؟ کی میتونه درک کنه ؟ کی می فهمه ؟ چرا روبروی من نشتی و چشم تو ستاره ، ولی کجا باید رفت و گفت ؟
نظرات 2 + ارسال نظر
ناناز 23 مرداد 1387 ساعت 12:31 ق.ظ http://onlynanaz.com

به نام پروردگار
اگر روزی دلت گرفت یادت باشد که خدا با تو است یادت باشد که فرشتگان برایت دعا می کنند یادت باشد که ستاره ها شب را برایت روشن خواهند کرد یادت باشد که قاصدکی در راه است که بهار نزدیک است که فردا منتظرت می ماند یادت باشد که تو راه رفتن و دویدن می دانی و جاده قدمهای تو را خواهد شمرد اگر روزی دلت گرفت یادت باشد که خدای تو همین نزدیکی هاست.
بر برگ گل به خون شقایق نوشته ام تا زنده ام من دوستت دارم محمدم
Where do I begin
To tell the story of how great a love can be
The sweet love story that is older than the sea
The simple truth about the love she brings to me
Where do I start
With her first hello
She gave a meaning to this empty world of mine
There will never be another love , another time
She came into my life and made the living fine
... She fills my heart
With very special things
With angle songs , with wild imaginings
She fills my soul with so much love
I am never lonely with her along

That anywhere I go

Who can be lonely
I reach for her hand It is always there
How long does it last
Can love be measured by the hours in a day
I have no answer now But this much I can say
I know I will need her till the stars all burn away









ساناز 23 مرداد 1387 ساعت 09:20 ق.ظ

زمزمه اش هنوز تو گوشمه......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد