نمیدانی که من امشب چه ویرانم
نمیدانی کنار غم و در آغوش گرم خاطرات تو
چه ویرانم
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات و صحت وسلامتی شما و خانواده محترم...منتظر دیدار و محبت شما هستم ...http://maadar.blogsky.com
قند عسلی تونقل شیرینی تو!تو ای آرامش و زیبایی هر لحظه از عمرم نمیدانی که من امشب چه ویرانمنمیدانی کنار غم و در آغوش گرم خاطرات تو گلم ، زیبای من ، رویای من ، نمیدانی چه حالی دارم ای بهتر ز گلنمیدانی چه حسی دارد این رنگ غم و اوج شکوه عشق تو در کنار اینهمه اشک و نگاه منتظر ...نه ؛ تو نمیدانی ... کجایی عشق من ، امشب ز من دوری ، چرا ؟ذهن و دل و هرچه جز جسم تو هست مال من است برای من اگر یک لحظه هم باشی تو را من با تمام قدرت و عشق و وجودم ، لمس خواهم کرد و تو ای بهترین همراه و خوب من زمانی که کنار لحظه هایم میهمان هستینمیدانی که من آن لحظه ها را ، با چه عشقی در خیالم بعد ها ، حتی هزاران بار ، از نو ، تازه و تکرار خواهم کرد . . . تو در افکار من یک خوب بی همتا و بی مثلیو این را هم بدان هرگز نگاهم را ز تو من ؛ پس نمیگیرم نگاه عاشقت ، فکرت ، دلت ، لب های شیرینت و گرمای وجودت ؛ برای من دست هایم را بگیر ای خوب دستانس دارد دست من با بند و بستبوی ریحان می دهد دستان تومست می گردد زدستت دست مستگونه هایم را اناری کن عزیزاین منم بنشسته در پاییز بستتو نازتر از نسترنی باور کن شادابتر از یاسمنی باور کن تو حق طبیعی منی باور کن!پیچیده است عطر نفسهایت در حلقه حلقه حلقهی گیسویممیلرزد از تصور آغوشت ماهیچههای نازک بازویم من رشته کوه یخزدهای هستم چشمان تو شبیه دو اسکیباز از قلهها به دامنه میلغزند سر میخورند نرم و سبک رویم پیش از تو باز کوهنوردانی قصد صعود داشتهاند از مناما رسیده پرچمشان تنها تا صبح مهگرفتهی پهلویم تنها تویی که جای قدمهایت بر شانههای برفی من پیداستتنها تویی و باد که این شبها دنبال تو رها شده در مویم آن رشته کوه یخ زده این شبها آتشفشان تشنهی خاموشیستانگار در تمام تنم جاریست سرب مذاب و هیچ نمیگویم لب بستهام از آنکه هراسانم، لب واکنم حرارت پنهانم -یخهام را مذاب کند آنوقت.. آنوقت آه... آه... چه میگویم؟ آنوقت میروند دو اسکیباز از دامنم به کوه یخی دیگرکوهی که قلههای بلندش هم حتی نمیرسند به زانویم لب بستهام هنوز و همین کافیست این که هنوز هستی و شب تا صبحپیچیده است عطر نفسهایت در حلقه حلقه حلقهی گیسویم
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات و صحت وسلامتی شما و خانواده محترم...
منتظر دیدار و محبت شما هستم ...
http://maadar.blogsky.com
قند عسلی تو
نقل شیرینی تو!
تو ای آرامش و زیبایی هر لحظه از عمرم
نمیدانی که من امشب چه ویرانم
نمیدانی کنار غم و در آغوش گرم خاطرات تو
گلم ، زیبای من ، رویای من ، نمیدانی چه حالی دارم ای بهتر ز گل
نمیدانی چه حسی دارد این رنگ غم و اوج شکوه عشق تو
در کنار اینهمه اشک و نگاه منتظر ...
نه ؛ تو نمیدانی ...
کجایی عشق من ، امشب ز من دوری ، چرا ؟
ذهن و دل و هرچه جز جسم تو هست مال من است
برای من اگر یک لحظه هم باشی تو را من با تمام قدرت و عشق و وجودم ، لمس خواهم کرد
و تو ای بهترین همراه و خوب من
زمانی که کنار لحظه هایم میهمان هستی
نمیدانی که من آن لحظه ها را ، با چه عشقی در خیالم
بعد ها ، حتی هزاران بار ، از نو ، تازه و تکرار خواهم کرد . . .
تو در افکار من یک خوب بی همتا و بی مثلی
و این را هم بدان هرگز نگاهم را ز تو من ؛ پس نمیگیرم
نگاه عاشقت ، فکرت ، دلت ، لب های شیرینت و گرمای وجودت ؛ برای من
دست هایم را بگیر ای خوب دست
انس دارد دست من با بند و بست
بوی ریحان می دهد دستان تو
مست می گردد زدستت دست مست
گونه هایم را اناری کن عزیز
این منم بنشسته در پاییز بست
تو نازتر از نسترنی باور کن شادابتر از یاسمنی باور کن
تو حق طبیعی منی باور کن!
پیچیده است عطر نفسهایت در حلقه حلقه حلقهی گیسویم
میلرزد از تصور آغوشت ماهیچههای نازک بازویم
من رشته کوه یخزدهای هستم چشمان تو شبیه دو اسکیباز
از قلهها به دامنه میلغزند سر میخورند نرم و سبک رویم
پیش از تو باز کوهنوردانی قصد صعود داشتهاند از من
اما رسیده پرچمشان تنها تا صبح مهگرفتهی پهلویم
تنها تویی که جای قدمهایت بر شانههای برفی من پیداست
تنها تویی و باد که این شبها دنبال تو رها شده در مویم
آن رشته کوه یخ زده این شبها آتشفشان تشنهی خاموشیست
انگار در تمام تنم جاریست سرب مذاب و هیچ نمیگویم
لب بستهام از آنکه هراسانم، لب واکنم حرارت پنهانم -
یخهام را مذاب کند آنوقت.. آنوقت آه... آه... چه میگویم؟
آنوقت میروند دو اسکیباز از دامنم به کوه یخی دیگر
کوهی که قلههای بلندش هم حتی نمیرسند به زانویم
لب بستهام هنوز و همین کافیست این که هنوز هستی و شب تا صبح
پیچیده است عطر نفسهایت در حلقه حلقه حلقهی گیسویم