دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

تنهایی

خانه تنهایی من چیزی جز انتظار نیست . دیوار های خانه دیگر واژه های انتظار را خوب

نمی فهمند . پنجره خانه به روح پاییزیم عادت کرده است و می داند ، از اشکهایم می فهمد که  برای چیست ؟


جمعه است روزای جمعه دلم میگیره ؟ 

نظرات 6 + ارسال نظر
مهسا 19 مهر 1387 ساعت 05:36 ب.ظ http://onlymahsa.blogfa.com

بیا- بیا دوباره دل پاک شویم

شبیه گذشته آینه گردیم - صاف شویم

هنوز دیر نشدست -عصر هر جمعه

بگرییم-بباریم و غمناک شویم

مثال پیشتر ها نگران هم باشیم

ز دوری دل هامان هراسناک شویم

من باشم و تو و خدا و دیگر هیچ

ز غصه ی هم سینه چاک چاک شویم

دوباره نماز را سر اذان خوانیم

مسافر سیاحت افلاک شویم

سیاه شده است دلمان راست میگویم

بشوییم ش- سرندش کنیم- پاک شویم

قسم خوریم ،نگوییم هیچ دروغ بهم

چو گفتیم سزاوار- سنگ و خاک شویم

ناناز 19 مهر 1387 ساعت 05:51 ب.ظ http://onlynanaz.com

هی واژه واژه واژه ی بی اعتبار ریخت

شعری شد از زبان دلی بی قرار ریخت

دردی که در وجود من این روزگار ریخت

با من چه کرد؟ من که دلم سبز و تازه بود

پاییز را به ریشه ی فصل بهار ریخت

هر بار زنگ در زده شد گفتم این تویی

هر بار دل، همین دل آیینه وار ریخت

تو نفهمیدی که چه بر قلب بی قرار گذشت

همه ی عمر در خودش کز کرد همه ی عمر تلخ و تار گذشت

هی به در خیره شد که برگردی هی شب و روز روز و شب طی شد

و تمامی هستی اش انگار درانتظار گذشت

روزهای بدون تو یعنی روزهایی که بی خودم ماندم

روزهایی که هی شماره شد و روزهایی که بی شمار گذشت

مثل ما کم نبود اما ما... من و تو جور دیگری بودیم

روزگار غریبی من و تو توی یک شهرو یک دیار گذشت.


می شد این جور جور دیگر بود تو اگر بال پر زدن بودی

آنقدر در خودت فرو رفتی که همه عمر در حصار گذشت


در این باغ تنهاییم
صدای عبور تو را من شنیدم
و از انتهای دل خسته’ خود
برای تو ای مهربان
میوه چیدم

یا حق

پارکانت 19 مهر 1387 ساعت 10:30 ب.ظ http://parkanet.blogfa.com

باسلام: این وبلاگ در چهارچوب قوانین ومقررات اینترنتی کشور فعالیت می کندو هدف از آن اطلاع رسانی صحیح در مورد روابط زن ومرد

ساناز 20 مهر 1387 ساعت 08:59 ق.ظ

خواستم یه جمله بنویسم
اما نه........................

خاطره 20 مهر 1387 ساعت 09:48 ق.ظ http://khaterehkh.blogsky.com

سلام
دیر جواب دادن من را ببخشید
گرفتاریست و فراموشی

سیاهکل و دیلمان کنار لاهیجان هستند

مهسا 20 مهر 1387 ساعت 02:14 ب.ظ http://ashianeheshgh.blogfa.com

بوی نم خاکه و باز یاد تو مستم میکنه
تویی که باز نبودنت ازهمه خستم میکنه
بارون بی امونه و دلم بهونه میگیره
توی رگای خشکیده ،خونه که باز جون میگیره
حس میکنم وجود تو،تو ذره ذره تنم
تو می چکی از آسمون ،کویر منتظر منم
به حرمت خاطره ها بی تو قدم نمیزنم
یه روز قسم خورده بودم،عهدمو نمیشکنم
گوشه ایوون میشم بارون منو می پوشونه
دوستش دارم چون مثل تو وجودمو میسوزونه
انگار میخواد بباره و اشکامو همراش ببره
تا چشم من نخوابه و تو رو زیا دش نبره
داد میزنم به یادتم تو میشنوی من میدونم
از عشق سرد این صدا میفهمی که پریشونم
اما جواب این صدا نم نم پاک بارونه
منتظر تو وبهار همیشه قلبم میمونه
به انتظار توی دلم تا ته دنیا می مونه
همیشگی ترین واسم دنیا بی تو یه زندونه

دیشب با زهم بارون اومد یه بارون شدید پاییزی...اما
کاش تموم آمها خونه داشتند یه خونه سقف دار...



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد