دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

ساعت ۷

ساعتی برای زنده بودن و نفس کشیدن ساعت ۷

نظرات 6 + ارسال نظر
مهسا 20 مهر 1387 ساعت 05:33 ب.ظ http://roozhayeroshan.mihanblog.com

تنها و بی همدم ، غمگین و بی تابم

شب ها را با یاد چشمانت بی خوابم



رودی بودم با تو جاری و پر جنبش

من حالا خیلی باشم بی تو مردابم



آرامش می یابم وقتی که باشی یا

وقتی حل می گردی در قرص اعصابم



وقتی که در فنجانم هستی گاهی یا

وقتی که در آن چشمانت را می یابم



من یک رودم ، اما رودی که بی مقصد

تنها امٌیدم ، ای دریا ! تو دریابم !

روسری ام رابردار
در گیس هام تیشه ای ست که شانه های تو را می کند
دستانت را به گردنم بیاویز
هنوز از سینه ام
صدای پای اسبانی به گوش می رسد
که نجیب ترین قوم دنیا را به دوش می کشند
بچرخ
در چینهای دامنم
ستون قصرهای چند هزار ساله ای
تورا به تماشا ایستاده اند
و لبهایم سرخ از آتشکده هاست
که تورا به نیایش نشسته اند
به یاد میآورمت از غارها
تورا که کوروش وار
تاریخم را به هم ریخته ای
به یاد می آورمت
حتی اگر آغوشم را گذاشته باشم
کنار پنجره های باز خیابان را تماشا کند
حتی اگر آغوشم را گذاشته باشم
کنار پنجر ه های باز خیابان را تماشا کند
حتی اگر چینهای دامن را به خانه های کوچک شهر
عادت داده باشم
حتی اگر این تاریخ را
شاعری نوشته باشد
سالهاست شانه هایت را
زیر روسری ام پنهان کرده ام

یا حق


مهسا 20 مهر 1387 ساعت 10:13 ب.ظ http://onlymahsa.blogfa.com

سلام نفسم

مثل یک آتشفشان وقتی که غوغا می کند

وقتی اسرار ِ زمین را گرم، افشا می کند

مثل خورشیدی که در قلب ِشبی پُر رنگ و تلخ

می چکد آرام و طعم ِ صبح بر پا می کند

مثل لبخند ِ تَری بر چهره ی خشک کویر

مثل د ستی گرم در دستان ِعشقی سردسیر

مثل یک خط دوستت دارم نوشتن بر درخت

مثل انشای غزل با واژه چینی های بخت

مثل برق ِآسمان در لحظه ی عاشق شدن

مثل (( بارانی )) که مشت ِ عشق را وا می کند،...

... باز هم تعبیر ِ تو در دست هایم می تپد

می نشیند در غزل، خود را تماشا می کند

قاب می گیرم تو را در چارچوب دفترم

می تکانی عشق را بر سطر سطر ِ باورم

می رسی... می خوانی و می رقصم و می رقصم و ...

رقص ِ احساس ِ مرا شعر ِ تو معنا می کند

معرکه می گیری و در ناگهانی می تپی

مثل یک آتشفشان وقتی که ...


اما هنوز هم تو برایم قلندری

از شاه بیت های غزل هم تو سرتری

رعدی بزن گرفته ازین مبهم سکوت

قلبی که می تپد به تپش های آخری

برج نزول حادثه ی آب می شوم

برج نزول حادثه ام را کبوتری

دیگر به چشم های خودت شک نکن عزیز!

برقی بزن بسوز همه خشکی و تری

این رعد و برق هست مرا نیست می کند

این هست غم نشین مه آلود دختری

با دلخوشی آمدن شهسوار مرد

آقا! مرا سوار بر اسبت نمی بری ؟

... آب از سر حضور تو در کوچه ها گذشت

از این دو چشم خیس نباید که بگذری ...


دوستت دارم

یا حق

آشیانه عشق 21 مهر 1387 ساعت 12:29 ق.ظ http://ashianeheshgh.blogfa.com

نگاهت که آبی تر از سادگی ست

مسیحای معصوم دلدادگی ست

از آغوش آیینه ها باز تر

از عطر نسیم سحر ناز تر

زمین بی حضور تو معنا نداشت

افق منظری گرم و گیرا نداشت

نسیم نگاه من آواره بود

دلم چون گل سرخ صد پاره بود

یگانه ترین نو بهاران عشق

مرا سبز کن زیر باران عشق

نمی گویم آن سوی رودم ببر

و یا پیش تر از وجودم ببر

از این شهر سنگی از این غار کور

ببر تا تماشای باغ بلور

ملولم از این مردم مثل هم

خوشا پیش رفتن ولو یک قدم

امید آفرین من ای نازنین

همیشه حقیقت یگانه یقین

مگر می شود فکر فردا نشد

دو چشم ترا دید و دریا نشد ؟!

ساناز 21 مهر 1387 ساعت 01:23 ب.ظ

تو هم باش تا گامهای استوارمان را با هم بشمریم......
فدای تو..........

ساناز 21 مهر 1387 ساعت 01:52 ب.ظ

گرچه مستیم و خرابیم چو شبهای دگر
باز کن ساقی مجلس سر مینای دگر
امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم
شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر.......

همه چیز عالیه اما هیچ کی نمی دونه جای تو خالیه ؟

ناناز 21 مهر 1387 ساعت 08:12 ب.ظ http://onlynanaz.com

نگاه کن به درونم به گوشه ی قلبم

به زندگی که به دست دختری رقم می خورد

دستت را به من بده ، می خواهم دور انگشتت حلقه شوم


لطفا دهانت را کنار نکش ، این لبها سهم من است

آشتی کن بیا به خانه ی من

به اتاقم هوای تازه بده

پیراهنت واکن و برقص و سپس

چند لحظه به من اجازه بده

خنده کن تا دلیل خوبی بر

حرکت انتحاری ام باشد

و لبانت ، لبان شیرین ات

مزه ی میگساری ام باشد

سر به زانوی خسته ام بگذار

نو کن این دست و پای اسقاطی

نوشداروی من دهان شماست

ای پریچهره ی محلاتی

تو حدیث مفصل عشقی

آغوشت را بکش جلو محمد

لحظه ای در بغل برقصانم

تن این لطیف خسته را

تیغ بردار و بر جنونم زن

زخم های نبسته ای دارم

خون شاعر مباح شد محمد

سالروز خجسته ای دارم

به تنم فرصت دوباره بده

به اتاقم هوای تازه بده

باز کن دکمه های پیرهنم

چند لحظه به من اجازه بده

*******

جدول شدم دوباره که تا حل کنی مرا

آماده ام دوباره که جدول کنی مرا

شکل درخت میشوم و بار میدهم

دنیا نشسته تا که تو جنگل کنی مرا



خرگوشک نگاه تو خواهم شد عاقبت

بی شعبده هجوم بیاور ببینمت


می خواهم از تمام تنت میوه ای شوم

سیبی که از درخت جوانی بچینمت



می خواهم اعتراف کنم عاشقت شدم

حتا اگر که پس بزنی باز هم مرا


من طالع نگون توام پس قبول کن

این سرنوشت توست که عاشق کنم ترا



بخشیده شد لبی که ببوسی لب مرا

آنقدر که به مزه بیاید شراب تو


مستی درون چشم تو جاریست بی جهت_

آورده ام شراب-که باشم خراب تو



تاول زده تمام سرانگشتهای من

از بس که داغی ای غزل چارپارگی


این پاره پارگی دلم را تو وصل کن

چینی بندخورده ی من را به زندگی



موجی شدم درون فضا جاری ام هنوز

در آسمان فرو شده ام تا که بشنوی


روشن کن این صدا که سکوتی قدیمی است

باید ببینی ام همه جا یا که بشنوی



هرچه شدم٬شدم که شدم٬تا ببینی ام

با این "شدن"دوباره شدن را ببینی ام


من پوست ریختم "من"دیگرشدم که باز

در حالتی دگر که به فردا ببینی ام


جدول شدم دوباره که تا حل کنی مرا

آماده ام دوباره که جدول کنی مرا


در فصل تگرگ عاشقت می مانم

با ریزش برگ عاشقت می مانم

هرچند تبر به ریشه ام می کوبی!!

تا لحظه ی مرگ عاشقت می مانم



حتی به کمی شتاب تا یخ نزنم...

خورشید گلم!! بتاب تا یخ نزنم

سردم شده آغوش تورا می خواهم

با تکیه به من بخواب تایخ نزنم


دوستت دارم

یاحق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد