دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دشت ارژن

ساعت ۳:۳۰ آبادان - روز عاشورا


روزا مثل دیوونه ها پرسه زنون تو کوچه ها ، شبا یه گوشه از اتاق گریه وآه بی صدا. مثل همون خواب سیاه رفت و منو تنها گذاشت. گفتم که این قصه ی تلخ ارزش خوندن را نداشت .. .

نظرات 3 + ارسال نظر
ناناز 18 دی 1387 ساعت 07:50 ب.ظ http://onlynanaz.com

سلام
چشم به راه
زین خوش رقم که بر گل رخسار می کشی
خط بر صحیفه گل و گلزار می کشی
اشک حرم نشین نهانخانه ی مرا
زان سوی هفت پرده به بازار می کشی
کاهل روی چو باد صبا را به بوی زلف
هردم به قید سلسله در کار می کشی
هر دم به یاد آن لب میگون و چشم مست
از خلوتم به خانه خمار می کشی
گفتی سرتو بسته فتراک ماشود
سهل است اگر تو زحمت این بار می کشی
با چشم و ابروی تو چه تدبیر دل کنم
وه زین کمان که بر من بیمار می کشی
باز آکه چشم بد زرخت دفع می کند
ای تازه گل که دامن از این خار می کشی
حافظا دگر چه می طلبی از نعیم دهر
می می خوری و طره دلدار می کشی

مهسا 18 دی 1387 ساعت 08:46 ب.ظ http://onlymahsa.blogfa.com

سلام

من
آبستنم
از دردهای تو !

تو
در ماتم چشمان من
به خواب می روی ...
*

دوستت دارم

یا حق





ساناز 25 دی 1387 ساعت 01:51 ب.ظ

دشت ارژن کلی خیلی خیلی خندیدیم
من همش به یاد اون روزا بودم....
یادته چه بغضی بود........
ارژن فقط با تو..........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد