همین دیروز بود دشت ارژن .....
چه کامنت های زیبایی برام نوشتی . عزیزم الانه رفتی برام خرید بکنی ؟ دست درد نکنه !
سلام عشقمهیچکی نمی فهمه چه حالی دارم/چه دنیای رو به زوالی دارم/... خیلی دلم گرفته از خیلیا...و روزی دانستیم و تونیز خواهی دانست که امکان بر همه چیز دست می یابد...برای چه باید پشیمان بود؟! برای آنچه از دست رفته است؟یا برای آنچه به دست آمدنی نبود؟!...من می دانم که تو هیچ چیز را با رویای دوردست یک دوست داشتن تعویض نخواهی کرد...با خودم چه کرده ام؟!انگار امروز پس از مدتها وقت کردم خودم را در آینه نگاه کنم!خودم را یادم رفته بود!و بعد ساعتها جلوی آینه نشستم، ایستادم، سرم را کج کردم و به خودم زل زدم...نه!نمی شناسمش...بلند می شوم ، جلوی آینه می چرخم، صورتم را به آینه نزدیک می کنم، عقب می روم...نه!نمی شناسمش...با خودم چه کرده ام؟! در این روزهایی که تو دوست نداری بشمارمشان...با خودم چه کرده ام؟!بغض می کنم... شانه را برمی دارم، موهایم را شانه می کنم، چقدر بلند شده اند...نه شانه را نگاه می کنم، نه زمین را... من به این اتاق با فرشی از موهایم عادت کرده ام...بغض می کنم...به آینه اعتراف می کنم که موهای پرپشت، لخت و طلایی رنگم را دوست داشتم، اما...چشمهایم را می بندم،باز می کنم، دلم می خواهد خودم را بزنم...دستی به صورتم می کشم، کشوها را باز می کنم، روی میزم را می گردم...نه! درست نخواهد نشد...نه! دلم نمی خواهد خودم را بزنم، نگاهش می کنم و نوازشش می کنم...می بوسمش ومی خواهم که مرا ببخشد... چقدر با خودم بد کرده ام...با خودم چه کرده ام؟... با من چه کرده ای؟!...در آن لحظه های عذاب آفرین کجا بودی؟!من لبریز از گفتنم، نه نوشتن...وقتی نیستی خونه دلتنگی رو می فهمه/ چیزی نمی پرسه ولی دردامو می فهمهدلم می خواهد سخت و با صدا گریه کنمدستمو ول کنی زمین می خورممنو تنها نذار به حال خودممن همون گیج ِ بی حواس ِ توامتوی این سالها عوض نشدمتو دستت تیشه هم باشه قشنگه // رقیب ریشه هم باشه قشنگهتو عینک می زنی؟! عیبی نداره! // عسل تو شیشه هم باشه قشنگه...!در شگفتم که در این مدت ایام فراق بر گرفتی دل و دل می دادت...شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت...حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت... متحد می شویم تا مگر سبز شویم و بروئیم...دوستت دارمیا حق
فدای تو........میدونم که خوشت میاد....
سلام عشقم
هیچکی نمی فهمه چه حالی دارم/چه دنیای رو به زوالی دارم/... خیلی دلم گرفته از خیلیا...
و روزی دانستیم و تونیز خواهی دانست که امکان بر همه چیز دست می یابد...
برای چه باید پشیمان بود؟! برای آنچه از دست رفته است؟
یا برای آنچه به دست آمدنی نبود؟!...
من می دانم که تو هیچ چیز را با رویای دوردست یک دوست داشتن تعویض نخواهی کرد...
با خودم چه کرده ام؟!
انگار امروز پس از مدتها وقت کردم خودم را در آینه نگاه کنم!
خودم را یادم رفته بود!
و بعد ساعتها جلوی آینه نشستم، ایستادم، سرم را کج کردم و به خودم زل زدم...
نه!نمی شناسمش...
بلند می شوم ، جلوی آینه می چرخم، صورتم را به آینه نزدیک می کنم،
عقب می روم...
نه!نمی شناسمش...
با خودم چه کرده ام؟! در این روزهایی که تو دوست نداری بشمارمشان...
با خودم چه کرده ام؟!بغض می کنم... شانه را برمی دارم، موهایم را شانه
می کنم، چقدر بلند شده اند...
نه شانه را نگاه می کنم، نه زمین را... من به این اتاق با فرشی از موهایم عادت کرده ام...بغض می کنم...
به آینه اعتراف می کنم که موهای پرپشت، لخت و طلایی رنگم را دوست داشتم، اما...
چشمهایم را می بندم،باز می کنم، دلم می خواهد خودم را بزنم...
دستی به صورتم می کشم، کشوها را باز می کنم، روی میزم را می گردم...نه! درست نخواهد نشد...
نه! دلم نمی خواهد خودم را بزنم، نگاهش می کنم و نوازشش می کنم...می بوسمش ومی خواهم که مرا ببخشد... چقدر با خودم بد کرده ام...
با خودم چه کرده ام؟...
با من چه کرده ای؟!...
در آن لحظه های عذاب آفرین کجا بودی؟!
من لبریز از گفتنم، نه نوشتن...
وقتی نیستی خونه دلتنگی رو می فهمه/ چیزی نمی پرسه ولی دردامو می فهمه
دلم می خواهد سخت و با صدا گریه کنم
دستمو ول کنی زمین می خورم
منو تنها نذار به حال خودم
من همون گیج ِ بی حواس ِ توام
توی این سالها عوض نشدم
تو دستت تیشه هم باشه قشنگه // رقیب ریشه هم باشه قشنگه
تو عینک می زنی؟! عیبی نداره! // عسل تو شیشه هم باشه قشنگه...!
در شگفتم که در این مدت ایام فراق بر گرفتی دل و دل می دادت...
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت...
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت...
متحد می شویم تا مگر سبز شویم و بروئیم...
دوستت دارم
یا حق
فدای تو........
میدونم که خوشت میاد....