وقتی رفت و من از یاد برد . هر چی که داشتم همه را بادبرد و تو کنج عزلت خودم نشستم هر چی که آینه بود زدم شکستم.
این روزها حس میکنم خیلی تنها شدم . البته بودم الانه بیشتر احساسش می کنم . خودم دارم متوجه میشم که مشکلات باعث شده مخم کارنکنه و یه طورایی ناراحتی اعصاب بگیریم . الکل و دود بی فایده هست . ورزش هم حوصله میخواد .
نمی دونم چی دارم و چی ندارم ؟ کی را دارم و کی را ندارم ؟ ساعت 3 و 50 دقیقه صبح هست اما با تمام خستگی خوابم نمی یاد . هرچی خودم را به بی خیالی میزنم و به سر خوشی اما فایده ندارد . اخرش شب ها مث یه خووره میاد سراغم . این روز ها کلمه ای بابا زیاد سر کار دارم . از اون که دوسش دارم میشنوم . بی حوصله شده داره میره داره . دلم دیگه چیزی نمونده ازش . دلسوخته شدیم .
موسیقی شب هام شده هایده:
ساقی چمن گل را بی تو رنگی نیست . داد از غم تنهایی ای پادشه تنهایی
روزهاست
رو به نگاهت پیر شده ام
وتو سالهاست
به نام بیوفایی
عصای دست دیگری....
هوا ، هوای بهارست و باده ، باده ی ناب
به خنده خنده بنوشیم ، جرعه جرعه شراب
در این پیاله ندانم چه ریختی ، پیداست
که خوش به جان هم افتاده اند ، آتش و آب
فرشته روی من ، ای آفتاب صبح بهار
مرا به جامی از این آب آتشین دریاب
به جام هستی ما ای شراب عشق بجوش
به بزم ساده ما ای چراغ ماه بتاب
گل امید من امشب شکفته در بر من
بیا و یک نفس ای چشم سرنوشت بخواب
مگر نه خاک ره این خرابه باید شد
بیا که کام بگیریم از این جهان خراب
سبز باشی.
In The Station Of Metro
لازم نیست دنیادیده باشد
همین که تو را خوب ببیند
دنیایی را دیده است.
از میلیونها سنگ همرنگ
که در بستر رودخانه بر هم میغلتند
فقط سنگی که نگاه ما بر آن میافتد
زیبا میشود.
تلفن را بردار
شمارهاش را بگیر
و ماموریت کشف خود را
در شلوغترین ایستگاه شهر/به او واگذار کن.
از هزاران زنی که فردا پیاده میشوند از قطار
یکی زیبا
و مابقی مسافرند.
یا حق