امروز چقدر منتظر دیدنت شدم تا اینکه آمدی . اخی وقتی رد شدم و دیدمت انگار آتیش دیروز تا حالا که تو دلم روشن شده بود خاموش شد عجب آرمش عجیبی ، عجب حس غریبی ، همش پیش خودم میگم بی هوا بدون مقصد سمت طوفان تو میرم منو درگیر خودت کن تا که آرامش بگیرم......
این چشم ها مال منه ، این آرامش مال منه ، ازم نگیر این آرامش را
سلام
غیر از این داغ ،که در این سینه سوزان دارم
چه گل از گلشن عشق تو به دامان دارم؟
این همه خاطر آشفته و شب های سیاه
یادگاریست کزان زلف پریشان دارم
به هواداری ات ،ای پاک نسیم سحری
شورو آشفتگی گرد بیابان دارم
مگذر ،ای خاطره او،زکنام مگذر
موج آشفته ی اشکم ،سر طوفان دارم
خار خشکم ،مزن ای برق به جانم آتش
که هنوز آرزوی بوسه ی باران دارم
غنچه آسا نشوم خیره به خورشید سحر
من که با عطر غمت سر به گریبان دارم
شمع سوزانم و روشن بود از آغازم
که من سوخته سامان ،چه به پایان دارم...