دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

گذشته 88

خسته ام از چشم انتظاری تو پس کوچه ها تنهام میزاری . تو بگو نشونت را از کی بگیرم . من میریم بدون وداع میرم تا آسوده باشی تا راحت تر زندگی کنی اما یادت باشه این رسمش نبود یه روزی هم خودت عشق را از کسی دیگه گدایی میکنی . اون موقع یادت به من بیوفته نیستم دوست داشته باشه کسی تو را ، گریه نکن فایده نداره ، نوشته بودی آخرین جمله سال را برام امیدوام تو خونه تکونه دلتون ما را بیرون نندازین زیر بات یه جمله نوشتم اماتو هرگز نخوندی اگه خونده بودی شاید اینجا برات داشتم شعر چشمات را می نوشتم  اما .... نه من بچه ام نه ساده دل من از خیلی چیز ها که تو فکر میکنی من خبر ندارم خبر دارم  اما پنهون میکنم ...........


چقدرسخته که یک دنیا بها باشی نتونی که رها باشی

چقدر سخته بتونی زدونی بمونیبدون در و دیوار

چه بدبخته قناری که بخونه اما رویاش حس بیرونه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد