این نوشته دقیقا مال یک سال پیشه همچین روزی ، امروزهم تکرار شد . یه باردیگه من شکست خوردم تو قلبت .
امشب من می خوام با غم بسازم ، خواستم که با اشکام راه ت را ببندم اما نبودی و ببینی ، حیف نمی شه بمونی کنارم ، من جز تو کسی را ندارم کاش که پیشم بمونی یه لحظه این لحظه به دنیا برام می ارزه . ......رفتم و به تماشای افق بشین ، شاید سحر باشه و بیدار باشم اما تو خواب باشی و و من به یاد سحر ......
الانه سحره ، سحر یک سال بعد از اون روز من نرفتم ولی با رفتنم همیشه تو را دارم بازم میگم همیشه تو بهترین نقطه قلبم جا داری . دلم خیلی تنها شده اما چاره نیست .باید سوخت و ساخت . بهانه قشنگ من ، امید من ، مهربون من وقتی نوشته قبلی را میخوانم گریه ام میگیره .... گریه ام میگیره .
این اهنگ را یادته ؟
تو مگه قسم نخوردی ؟
دلم را تنها نزاری ؟
روبرو نشتی اما از یه غریبه کم نداری !!
روبروی من نشستی توی چشم تو ستاره . . .
از صدای تو شنیدم تو واقعاٌ دوسم نداری !!
تو واقعاٌ دوسم نداری !
دقیقا الانه صبح شد .5 صبح / آبادان / کافی نت / ابی / . . . . . .