دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

ّّّّّفراموشی

می خوام فراموشت کنم .  بدون که ارزش دوست داشتنم را نداری . مرده ای برام . همه چی تمامه . 

 

پ ن : سرمای سوز زمستون را از الانه احساس میکنم و دارم به رفتن فکر میکنم شاید همه این روز ها برم ، برم خودم و خودم تنها باشم ، کسی نباشه تو نباشی که ببینی .

نظرات 3 + ارسال نظر
عرفان 19 مهر 1388 ساعت 11:37 ب.ظ

اگر ته قلبت هم کسی رو دوست داری برو و کنارش باش اگه وقعا دوستش داری جلوی همه توفان ها بایست از هیچی نترس همه چیز رو رها کن دل رو به دریاها بزن به ندای قلبت گوش کن ...

ناناز 23 مهر 1388 ساعت 12:20 ب.ظ http://onlynanaz.com

حضورت مثل یه رویاس

که تو شبهام پیدا شد

از این دلهره میفهمم،

که راهت سمت من واشد …

یه جوری عاشقم انگار،

تو بی همتایی از خوبی

چه حسی داری از اینکه،

میون قلبم آشوبی…؟!

لبات و گرم می بوسم

دلم بیتاب میلرزه،

تمومه حسم از عشقت

تو اون ثانیه، بی مرزه…

تا از دستات وا میشم،

همش دلشوره میگیرم

یه روز آخر تو آغوشت ،

اگه قسمت شه میمیرم…

همیشه از تو میفهمم

خدا با من چقد خوبه

از اینکه عشق تو یک عمر

داره تو سینه میکوبه…

یادت نره خیلی دوست دارم

با تو آری بی تو هرگز

م 24 مهر 1388 ساعت 01:21 ب.ظ

خسته ام از زمزمه توی قفس
خسته ام شاید از این حجم نفس

خسته ام از خستگی از انتظار
خسته ام از زندگی در این مدار

خسته ام از غربت بی انتها
از طلوع و از غروب منتها

خسته ام از شاید از این ازارها
از زبان و زخم یار آشنا

خسته ام از غربت دشت و دیار
از عبور و فاصله٬ دیدار یار

خسته ام از اینهمه تکرارها
از در و هجم قفس ٬ دیوارها

خسته ام از قصه زخم و نمک
فاش میگریم و الله معک

خسته ام دیگر نمی خواهم غمی
از مصیبتهای دنیای دنی

خسته ام از ماه و خورشید و فلک
از همه جور و ستمهای ملک

خسته ام از رنج بی پایان دل
از همه غرقه شدن در آب و گل

خسته ام از اینهمه خسته شدن
روز و شب دنبال یک لقمه شدن

خسته ام از عشق فرهادی ولی
بیستون ها کنده ام اینجا همی

خسته ام اما ولی فرهادی ام
خسته و مجنون دل لیلائیم

خسته ام نام مرا فریاد کن

امروز بدترین روز بوداحساسم با عقلم دوئل گذاشتن


عقلم میگه بسه اما احساسم تا حالا تنهاییرو تجربه نکرده

چون حتی اگه نبودی هم با یاد و خیالت و عکسات زندگی کردم
به امید روزی که بر گردی بسمه اینقد اهنگای غمگین گوش

دادن
اخ اما سرم. چیه توی سرم که نمیذاره راحت باشم مدام منو به گریه میندازه چرا نمیذاره به کارم برسم

عقلم با این چیزا کنار نمیاد میگه تو باید ادم باشی این کارا کار تو نیست تو کسی نیستی که اینکاره باشه

یکی از دوستام تو کامنتم گفته بود تا کی میخوای ادامه بدی تا کی میخوای اینطوری باشی
قاطیم قاطی نمیدونم چرا روزام تکراری شده فاش شده میگیریم
تحمل کن میدونی دیگه میخوام هرکاری دلم خواست بکنم این حقمه این دنیا با من راه نمیاد منم میزنم تو دهنش
کسی درد خندیدنم را نفهمید

و از ریشه پوسیدنم را نفهمید

همان اول راه او از من جدا شد

که بیراهه پیچیدنم را نفهمید

زمین و زمان پشت سر میزد اما

کسی بر زمین خوردنم را نفهمید



چنان نرم و آهسته در خود شکستم

که حتی ترک خوردنم را هم نفهمید......


تحمل کن

تحمل

این صدای مغزمه که اروم تو گوشم میگه

تحمل کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد