دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

امید

یه مثال قدیمی هست که میگه این روزها هم میگزره ما به این امید زنده هستیم !!
نظرات 9 + ارسال نظر
...؟ 9 مهر 1389 ساعت 11:15 ق.ظ

سلام. ببین حس نمیکنی یکم وبلاگتو از بی حالی در بیاری بد نیست!!!! این یه نصیحت بود!!! آدم وقتی میاد اینجا از همه چیز نا امید میشه!!! وبلاگت خیلی سرده.

بانو 12 آبان 1389 ساعت 12:40 ق.ظ

داغ عشــق

عشـقــی کـه قلب منـجـــمدم را مذاب کرد

ما را به جــرم با تــو نشستن کبــاب کـرد

یک شعله عشق در شب چشمم نفس کشید

یک آیه از نــــگاه تو را مـستـــجــاب کرد

چشمت همیــشه منتـــظر چــیـز تازه ایست

چیــزی شبـیـــه آنـچه دلـــم را مـجـاب کرد

مانند مرغ گــــم شده آرام و ســـر بـــه زیر

پـســـکوچه های ذهـــن مـــرا انتخاب کرد

لعنت به چشم خستــــه ی بـــارانـــی خودم

یک شب تــمـام نقشــه ی ما را بر آب کرد

امشــب تــو نیـســـتی و ، بـرای گـــریستـن

بایـد تمـــــام غـربـت مــــا را کــتــاب کـرد

.....................

هر دم از این باغ بــــری می رسد

تازه تــر از تازه تـــــــری می رسد

بانو 13 آبان 1389 ساعت 11:44 ب.ظ

شروع قصه

من بودم و

وسوسه ی گاز زدن

یک سیب

زیرباران تمنا .

- تر کرد نسیم

انگشتش را

کتاب ورق خورد -

* * *

بال هایم رادادم

- به نگاه زعفرانی خورشید -

و ایستادم

برپاهایی لرزان.

- نزدیک آورد زمین

شانه اش را -

* * *

زنجیرسرنوشت برگردن

خطی چون مو

بردست .

- عمرم چورنگین کمان

به آفتابی بند است -

* * *

سنگین شد

بردوش آسمان،

کتاب خلقت .

- دست برسینه نهادم.

به جای مانده از دل

تصویر تپش -

.....................................

من....

زنده ام

ونفس می کشم

برای آرام گرفتن

کناردلی،

که پایان دیدار

جاگذاشته ام.

* * *

کتاب بسته شد

از قصه رها شدم

من ............به تو...... پیوستم

بانو 13 آبان 1389 ساعت 11:47 ب.ظ

پیدا کن مرا



چشم می گذارم

و میشمارم

1 ، 2 ، 3

آمدم

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

بیهوده است

تلاشت.

علف های تنهایی

کوتاه است

و قدتو

***بلند***

فرصتی دیگر

دوباره پنهان شو

پشت آن درخت؟

آن شاخه ی نحیف ،

تنهابازمانده ی

کوچ زمستان است .

کجا می دوی؟

سمت پرچین جدایی؟

داس پیر،

درو کرده است

لحظه های

بی تو بودن را.

چشم می گذارم

- این آخرین بار است -

ومی شمارم

یک

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

نوشیدم

بی وقفه

نفس های تو را..........

دو

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

برکه ی تنم

پر شد از

دریای نگاه تو

سه

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

سکوت را فریاد زد

ضربان بارانی

*** دو قلب***

بانو 14 آبان 1389 ساعت 12:09 ق.ظ

دوستم داشته باش

ابرها در راهند

دوستت دارم ها

آه چه کوتاهند...............

س ...ا... ع... ت... شنی



امتداد دستها

تلاقی انگشتانی گرم

نفس نفس زدن های مدام

هیجانی عظیم

درهماغوشی دوپیکر

* * *

اتاقی تاریک

فریادی درسکوت

وضربان

بی وقفه ی دوقلب

درسینه ای پر از آتش

* * *

تابلوهای آویخته

- چشم برهم نهاده

روبه دیوار -

شمعدانی های سربه زیر

-درحسرت عشقبازی

با بهار-

عرق شرم برصورت پنجره ها

وبارش باران

براحساس تب آلود ، شقایق

* * *

جرعه جرعه نوشیدن عشق

از لبانی گرم

تکراردوستت دارم

درگوش

وریزش دانه دانه شن های احساس

در تنی شیشه ای

* * *

غروب

نیمه ی گمشده ی من

دربستر خوابی بی رنگ

سحرگاهان

تمام گمشده ی من

درآغوشی پر از رویا ............

بانو 15 آبان 1389 ساعت 11:47 ب.ظ



فقط تو !!!




وقتی تمام دنیام تاریکی بود نور شدی ....

وقتی همه جا یه احساس وحشت دنبالم بود آرامشم شدی !!!

چی بهت بگم ؟

کم آوردم از نبودن کلمه ها برای گفتنت ....

بذار یکم نگاهت کنم !

چشام در مقابل دیدن مهربونیات سویی ندارن !

بذار صدات کنم ....

اما با کدوم صدا ؟ با کدوم کلمه ؟

بذار بگم دوست دارم

نه

این کمه برای تو

بذار بگم عاشقتم

این کلمه مقدس در مقابل تو حقیر ترینه !!!

تو شدم از من بودنم از بودنت !

نیست شدم و دوباره متولد شدم !

فقط بمون !

چه کم چه زیاد!

بمون عزیز دلم

بمون تمام زندگیم

بمون ثانیه ثانیه عمرم !!!

بمون تا باشم .............

مهسا 16 آبان 1389 ساعت 12:00 ق.ظ

دلم که تنگ میشود برایت ؛
چشمانم را میبندم و تصور میکنم تویی را که دیروزهای من پر بود از عطر حضورت
و
امروز حضورم غائب است در غیابت
تک تک ثانیه هایم به فدایت
من گذشتم از درشت و کوچک عقربه های زندگی
کمی دیروز را به من هدیه کن

مهسا 2 آذر 1389 ساعت 12:24 ق.ظ

گره به کار من افتاده است از غم غربت

کجاست چابکی دست های عقده گشایت؟


" دلم گرفته برایت " زبان ساده ی عشق است

سلیس و ساده بگویم: " دلم گرفته برایت "


**************

عشق،

شکل لب های توست!

من شهوت بی سرو ته یک آغوشم!

که در روزمرگی این اتاق

از پروانه لبریز است.

ندانم کاری بازوان توام

زیر پیکر گندم گون خطوط،

که هنوز

تا صدای نفس هایم


کوتاه می آیی،

تا پروانه ها

در سکوت لبانت

بوی نا بگیرند.



م 6 آذر 1389 ساعت 12:35 ب.ظ

پشت هر لبخند
اشکی دیدنی ست
پلک های ابری ات
بوسیدنی ست ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد