دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

 این بار با دلی غمگین چشمهایی اشک بار میرم

خدایا ای کاش عجله نمیکرد

ای کاش منو سر دوراهی قرار نمیداد

دو راهی تردید

دو راهی که میترسم

چرا قبول نمیکنه که میترسم؟!

چرا؟

تو اخرین جمعه سال من اولین روز بهار و چه نزدیکندوچه دوربه هم

تو از جنس بلور من از تبار برف 

چقدر نگرانتم!

خدایا چقدر نگرانشم

خدایا اعتراف میکنم  من از این امتحانی که جلوی راهم قرار دادی نمیتونم سربلند بیرون بیام

خدایا اعتراف میکنم رفوزه میشم

خدایا دیگه چی میخوای ؟ از این دل سوخته ؟



حق من ان نیست که تو گویی ؟ حق من مدت هاست اینه ، سعی کنم چی را درست کنم تنهایی ؟ وقتی کسی حرفتو نمی فهمه ، چی بگی ؟ کجا بری ؟  قدم بزنی و افسوس  و سیگار و... دلم گرفته سرگردون این ور و اون ور میرم ، مدتی هست گرفتارم میدانی تو ، مدتی هست به نگاه تو گرفتارم ، مدت هست در آزارم میدانی تو ...

نظرات 1 + ارسال نظر
مهسا 16 آبان 1389 ساعت 12:12 ق.ظ

آره خیلی دوست دارم

تو که تمام ذهنمو پر کردی از بودنت و تمام کلماتمو پر کردی از اسمت

تو فقط باش تا بتونم دووم بیارم در این غربت و دنیای تباهی ........بودنت ، آرومم می کنه

کنارم باش !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد