ان قدر زجر کشیدم زجهان سیر شدم / صورت گرچه جوان است ولی پیر شدم .
هنگامی که غمگین هستم تو را می خواهم قویترین مرحم بر عمیق ترین درد هایم همان خواستنت است من این را دریافتم امروز به تو فکرمی کردم هزاران بار شیرین تر وزیباتر من نمی توانم به آسانی از تو ووجودت رها بمانم ای باشکوه ترینم ،ای زیبا و ای دل انگیز همان که احساسم حکم می کند خود را به احساسم و احساسم را به تو می سپارم تو همانی که مرا نجات خواهی داد دوستم داشته باش که عاشقانه دوستت دارم
آلاچیق ِنگاهت جای امَنی ست- برای ساکن شدن بانهرکوچکی شفاف که گه گاهی برای درختان ِبلند ونیمه خمیده ات آبی بدهد بارورسازد میوه هایش را
* بوسه بوسه کلید یگانگی ست مثل اینست که من قلبم را با تو تقسیم کنم می بوسمت تا بدانی از منی به خشکیهایم بارانی در سبزیهایم سهیم بیهوده نیست که هرگاه به من میرسی لبهایم شکوفه می کند
******** سلامی به زیبایی گل همیشه بهار به امیدی که همیشه بماند و بطراود بیا که تا نفسی هست ، یار هم باشیم به غنچه های محبت ، بهار هم باشیم ... بیا به ساز وفا بانگ عشق ، سر بدهیم به نام مهر و صفا سازگار هم باشیم ...به شادمانی هم ، بانگ شوق برداریم چو لاله ، لحظه ی غم ، داغدار هم باشیم به یک قرار نماند جهان، فریب مخور بدین قرار ، بیا !بیا !! بیقرار هم باشیم چرا به جور بکوشیم و دل بیازاریم که وقت دیدن هم، شرمسار هم باشیم سمند عمر، شتابنده است و فرصت ، تنگ بیا که تا نفسی هست، یار هم باشیم
لطف روزگار بر ایام تان مقرر و هر روز تان مظفر باد.
من نفس نمی کشم نفس نمی کشم که مبادا ...بوی نبودنت به مشامم برسد!! مبادا عطرآخرین حضورت از ریه ام فرار کند وقلبم،اخرین باری را که به خاطرت تند تپید هرگز ازیادش نمیبرد اینجا من مانده ام و دستانی که با خیال دستانت سر می کند روزگاری را که خالیست از حتی... ارزوی نبودنت!! من نفس نمیکشم!!
امسال هم سبزه ای گره می زنم
خدا رو چه دیدی...
شاید گره کور این دوری باز شد...
ان قدر زجر کشیدم زجهان سیر شدم / صورت گرچه جوان است ولی پیر شدم .
هنگامی که غمگین هستم تو را می خواهم
قویترین مرحم بر عمیق ترین درد هایم
همان خواستنت است من این را دریافتم
امروز به تو فکرمی کردم
هزاران بار شیرین تر وزیباتر
من نمی توانم به آسانی از تو ووجودت رها بمانم
ای باشکوه ترینم ،ای زیبا و ای دل انگیز
همان که احساسم حکم می کند خود را به احساسم و احساسم را به تو می سپارم
تو همانی که مرا نجات خواهی داد
دوستم داشته باش
که عاشقانه دوستت دارم
*
طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته
شعر می گویم به یادت در قفس غمگین و خسته
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی
آلاچیق ِنگاهت جای امَنی ست-
برای ساکن شدن
بانهرکوچکی شفاف
که گه گاهی برای درختان ِبلند
ونیمه خمیده ات
آبی بدهد
بارورسازد میوه هایش را
*
بوسه
بوسه
کلید یگانگی ست
مثل اینست
که من قلبم را
با تو تقسیم کنم
می بوسمت
تا بدانی
از منی
به خشکیهایم بارانی
در سبزیهایم سهیم
بیهوده نیست
که هرگاه به من میرسی
لبهایم شکوفه می کند
اگه یه جایی داشتم الانه آبادن بودم پیشت
به نام آفریننده هستی وجهان که عشق را آفرید
سلامی گرم به گرمای آتشفشان به آقا خوب و دوست داشتنی خودم که خیلی دوستش دارم
خوب من نمی دونم چی بگم از کجا بگم از کدوم خوبی هات
تو فرق میکردی واسه من با همه**********واسه این که میمردم واسه تو
توی نگاهت یه حس غریبی**********میگفت که دارم میشم عاشق تو
جون منی آخه عمر منی**********چه جوری بگم میمیرم واسه تو
توی چشام که نگاه بکنی********** میبینی که دارم میشم عاشق تو
واسه اینه که میمردم واسه چشمات**********واسه اینه که میمردم واسه نگات
واسه اینه که همه وجودم شده بودی*********نزار بازم بمونم تو حسرت نگات
فرق تو قلب تواحساس قشنگته*********که منو اینجوری دیونه کرده
حس عجیب خواستن چشمات که*********تا ابد تو دلم لونه کرده
دستای گرم تو ازم نگیری که********* مرحم قلبی که پر درده
باز دوباره ذول بزن تو چشام که**********دوری تو منو دیونه کرده
دوستت دارم عشقم
داغ دلم را تازه می کند
این بهار تازه وارد
وقتی همه ی گل ها را می آورد
جز تو...
کاش می دانستی
وقتی نیستی
تنها نسبتم با بهار
همین حال و هوای بارانیست...
چقدر خوشبخت بودم...
که حواسم جمع بود
روزی که ؛
حواست پرت شد
و ناگهان...
مرا
به اسم کوچکم صدا زدی...
میخواستم
به هوای چشمانت
نفس بگیرم...
نفهمیدم
چشمانت
چه حال و هوایی داشت
که نفسم گرفت...
بخواب، که من
با صدای اشک هایم
برایت، لالایی می خوانم
-
نه زمان را می خواهم
نه ساعت را
و نه تقویمی که به رخ کشد
تنهایی ام را
مزرعه دل تنهایم
با باران اشک هایم
سیراب می شود
دوباره پر گرفته ام زشوق در هوای تو
دلم نوید می دهد شمیم دلربا ی تو
هنوز در طنین آخرین صدا نشسته ام
به پای اولین کلام و لحن بی ریای تو
نشسته ام مگر خدا دمی نظر بیفکند
بر این همیشه مبتلا به درد بی دوای تو
هبوط می کنم شبی به وهم سبز باغها
به سرزمین ماورای رنگ چشم ها ی تو
و واژگان بی رمق دوباره جان گرفته اند
با سرود خنده ها و شعر خوابهای تو
وای که نگو
دکتر علی شریعتی :
عشق طوفانی ومتلاطم است،
اما
دوست داشتن آرام و استوار و با وقار وسرشار از نجابت....
دیروز ،
همدمم تنهایی بود .
امروز ،
آغوش گرم تو ،
پناهگاه امن من است ..
به نام دهنده بی منت
سلام خدا بر دوستان خدا
دلتان در نظر حق شادان و جانتان به مهر ازل، نازان باد
خداوند می تواند هر امر دلخواهی را از هر مسیر دلخواهی
غیر از مسیر طبیعی آن، به وجود آورد
انّ الله یفعل ما یشاء
بدرستیکه خداوند هر کاری را بخواهد انجام می دهد
خیلی مخلصیم .....
حافظ گشوده ام و چه زیباست فالتان
حتماً قشنگ می شود امسال حالتان
با آن زبان فاخر ایرانی اصیل
فرخنده باد روز و شب و سال و ماهتان
به اوج آسمان با بـــال ِ نو بینم تورا
ازطبیعت سبـــزتربا حال ِ نو بینم تورا
سینه ات آئیـنه ی عشق وزلال دوستی
درشکوفایی چوگلهــا سال ِنو بینم تورا
دستت و می بوسم عزیزم
خیلی مخلصیم .....
استاد هوشنگ ابتهاج :
خیال آمدنت دیشبم به سر می زد
نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد
به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت
خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد
شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست
هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد
زهی امید که کامی از آن دهان می جست
زهی خیال که دستی در آن کمر می زد
دریچه ای به تماشای باغ وا می شد
دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد
تمام شب به خیال تو رفت و ، می دیدم
که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد
********
سلامی به زیبایی گل همیشه بهار به امیدی که همیشه بماند و بطراود
بیا که تا نفسی هست ، یار هم باشیم
به غنچه های محبت ، بهار هم باشیم
... بیا به ساز وفا بانگ عشق ، سر بدهیم
به نام مهر و صفا سازگار هم باشیم
...به شادمانی هم ، بانگ شوق برداریم
چو لاله ، لحظه ی غم ، داغدار هم باشیم
به یک قرار نماند جهان، فریب مخور
بدین قرار ، بیا !بیا !! بیقرار هم باشیم
چرا به جور بکوشیم و دل بیازاریم
که وقت دیدن هم، شرمسار هم باشیم
سمند عمر، شتابنده است و فرصت ، تنگ
بیا که تا نفسی هست، یار هم باشیم
لطف روزگار بر ایام تان مقرر و هر روز تان مظفر باد.
برخیز و بیا ترانه در جانم ریز
دل، تازه کن و جوانه در جانم ریز
شادابی شاخه های شبنم زده را
چون باور عاشقانه در جانم ریز
هزار دسته گل رز صورتی تقدیم تو باد
من نفس نمی کشم
نفس نمی کشم که مبادا ...بوی نبودنت به مشامم برسد!!
مبادا عطرآخرین حضورت از ریه ام فرار کند
وقلبم،اخرین باری را که به خاطرت تند تپید
هرگز ازیادش نمیبرد
اینجا من مانده ام و دستانی که با خیال دستانت سر می کند روزگاری را
که خالیست از حتی... ارزوی نبودنت!!
من نفس نمیکشم!!
کاش دلی نداشتم برای باختن
کاش دلی نداشتم برای دلتنگ شدن
کاش دلی نداشتم برای حسرت خوردن
کاش .....
کاش تو دلی داشتی برای باختن
کاش دلی داشتی برای دلتنگ شدن
کاش دلی داشتی برای عاشق شدن
کاش دلی داشتی
شاید که دلت برای دلم می سوخت
من که دلم با دلت بود .
چرا؟.........
سلام سلام رحمت خدا به روی زمین...
چطور از خدا می رسی و غافل می شی از بزرگی خدا...؟؟!
نگران نباش و بدون که هیچ عمل بدی تو دنیا بی پاسخ نیست.
منم این روزهای تو رو تجربه کردم....
من و خیلی ها...
حالا هم تو...
این شروع قدرت توئه...
اونقدر بزرگ شدی که می خوان مثل تو باشن...
تو رو تکرار می کنن...
اونا راهو اشتباه می رن اما...
تو بزرگی...
مث شب...
اگه مهتاب باشه یا نه...
تو بزرگی مث شب...
به این فکر کن گلم...
ممنونم از محبت و زیبایی دل و احساست .... در این روزهای بد ِ بد ... .. برای من آرامشی بزرگ و بی نظیره ....
و در جواب غرض ورزیها و بی محبتی دوستان عزیز دیگر !!! .. یا بهتر بگم عزیزان به ظاهر دوست ! ... تنها جمله ایی دارم ..
به قول عزیزی :
قلبم غلاف دشنه ی نامردی شماست
ای حرف‌های پشت سر و پیش روی من ! ......
با آرزوی عشق و آرامش
پروانه امشب پر نزن اندر حریم یار من
شاید صدای پرپرت از خواب بیدارش کند
اقا رحمی به دل خسته ما نمیکنی
به خودت رحم کن.
گلم اگر مرد بودم هم بهترین دوست برایت بودم ازت بیخبرم عزیزم
خدا جون کمکم کن سپردمش دست تو
خواب ستاره-عارف
نشسته ام باز کنار تو، اومدی سراغـــــم
نگاه تو روشن شبـــــــای بی چراغــــــــم
صـــــــــدای من، وقتـــی قصـــــــــــــه داره
که رنگ چشمــــــــون تو غصـــــــــــه داره
شب منـــــــــــو تــــو بــاز دوبـــاره انتظـاره
نگــــــــاه تـــــــــو، رنگ بوســـــــــــــه داره
لبــــای من، گـــــــــــــرم و بی قـــــــــــراره
سکوت شب، یه آسمــــــون و یک ستاره
بارون گــــــل شد،خــــــواب ستــــــــــــاره
به انتظـــــــــار بغض ابـــــر پــــــاره پــــــاره
تا قلب آسمــــــــــــون میبـــــارم با تو تنها
فصل منـــو تـو بـــــــاز رسیده روی ابـــــــرا
کنــار تو آروم میــــــــــــــام پا میــــــــــذارم
چراغـــــــی تو دست شبــــا جا میـــــذارم
که روشن بمــــونه آسمـــــــون بی ستاره
به شوق تو عهدی با چشمـــــــام میبندم
دوبـاره به این عشق، به این دل، میخنـدم
قصـــــه عشق،بازی چــــرخ روزگــــــــــــاره