شفانفسهای گرمت روی هر زخمی شفا میپاشه ..نفست گرم... جانم ...!! شکوفه های دلم را بدست نسیم خیالت میسپارم تا رقصان و بی قرار در دستان" تو" قرار گیرند ...!!به دنبالت بودماز همه "اطلسی" ها سراغ ات را گرفتمدر خاطره " یاس "های بنفش و " اقاقی "های سفیدجستجوی ات کردمسر فصل " مثنوی " شکفتن دوباره ام شدیآسمانی بودی پر از سخاوت "باران" با شانه هایی به مهربانی درخت های متواضع بیدمن در سکوت گم شده بودمو در حجم "پنجره"احساس"غبار" را ترجمه می کردمسرشار از"تهی" در من"روئیدی"و با" آبی صداقت " پیوندم دادی" حافظ "چشم های ات "تفالم" زد ( 1 )"معنایم "کردیکنارت ماندمتهی از هر کوچه ی"تردید ِ" جداییو لبریز از جاده ی "یقین ِ" با هم بودندیر یافتم اتجاودانه بمان
در امتداد لحــــــظهها، تنهــــــــا ترین بودمبا خندههای سرد عک سات،هم نشــــین بودماز چشم تو افتـــــــــــادهام، یادت نمــــی آیدروزی برای گامهــــــــای تو زمـــــین بودماســــــــــم تو آغاز تمام شعـــــــــرهایم بودامــــا برای تو همیـــــــشه آخــــــرین بودم«من می روم!»این آخرین حرف تو بود و منعمری هراســـــــان کلام واپســــــین بودمباران به روی نــاودان دف می زد و من بازدر امتـــداد لحظه هــــا، تنـــــها ترین بودمپشت این ثانیــــه ها ، نفس ام می گیـــرد از شب شهر شـما ، نفس ام می گیردتب خورشید کجاست؟آسمان یخ زده است از هجـــوم ســـرما ، نفس ام می گیردگــام ها پر تردید ، کوچــه ها شب زده اند از ســــکوت این جا ، نفس ام می گیرداوج هامان کــوتاه ، بال پــرواز کجـــاست؟ از خودم هم به خدا ، نفس ام می گیردعطر یاس و گل سرخ ، رفته از خاطــره ها از نفس هــم حالا ، نفــس ام می گیردگــل مصنوعی مــاند ، باغ هــا کوچیــدند آی دنیــا ! دنیــا ! نفــــس ام می گیرددیگر از معجزه ی شاعری حرفی نیست از غــزل هــم حتا ، نفس ام می گیردمن لم یشکرالمخلوق لم یشکرالخالقدوسسسسسسسسستت دارم عشق عزیزم
بودنت مثل یه رویاست...مثل دونه های بارون...مثل خوشه های گندم...پر بوی خوش دیدن ...پرعطر تازه ی نون ....***********زندگی وقتی نباشی ...مثل شبهای زمستون...ساکت و سیاه و سرده...توی گوش من می خونن ...قصه ی شام غریبون....**********تو که باشی من می دونم...زندگی یه جور دیگه است ...نور مهتاب شبونه...می پاشه باز توی ایوون...*****آخر قصه همینه...تو نباشی مثل ماهی ...می میرم تو فکر دریا...آب می شم از غصه ی تو...مثل برفای زمستون....حس مشترک بیشتر ما ها در جوانی. یادش بخیر دنیا شب نداشت خستگی نبود غصه هم کاری به کارمون نداشت.کوچه ها پر از خاطره اند. زیر باران دویدن و بی تاب خنده تا کهکشان / سرخی گونه ها / چشم های آسمانی ...
باز باران باز خیال تو در آغوشمتا که تنم سرما آذرت یادم هستخوب اگه گم می شدم !!خوب بود اگه تو بازوهات می گرفتیم و من تو آغوش تو گم می شدم !!خوب بود اگه ذوب می شدم !!خوب بود اگه هرم نفس هات می نشست روی گردنم و من ذوب می شدم !!خوب بود اگه غرق می شدم !!خوب بود اگه سینه ی تو بالشم بود من تو آروم ترین خواب دنیا غرق می شدم !!خوب بود اگه می خندیدی !!خوب بود اگه نجواهام رو زمزمه می کردم کنار گوش تو ... تو می خندیدی !!خوب بود اگه می چشیدی !!خوب بود اگه عسل چشمام رو می دیدی ... شیرین لبهام رو می چشیدی !!آخ که چــــــــــــــــــــــه خوب بود اگه "تو", نه که دنیا , واسه یک شب مال من بود !!
محمد جان خداوند تو را از عشق سرشار کرده.......امیدوارم روزی به همه آرزوهای قشنگ برسی و بعد از آن هفتصد سال عمر با عزت داشته باشی....... دلم می خواهد عزیزمدلم می خواهدتمام تلفن های جهان راتو برداریبرداری که نگویم خسته امیا نگویم که جهانچمدانیست روی دوشمبی که در ایستگاهی زمین گذاشته باشم اشبگویم که:ای ،به لطف شماهستیم،زنده مانده ایماصلا میان ((ماندن ))و ((در ماندن))یک ((در ))بسته مگر فاصله نیست؟دلم می خواهد عزیزمدلم می خواهدبه هر دری که می کوبمپشت اش تو منتظر ایستاده باشی. ××××××××××××××××××××××× با تمام بی صبری زن جوانی دیدمکه خیلی زود پیر شدپاییز شد و ریختهفتصد سال گذشتاو خسته شداز همان اولاو را رها کردنداو از بی عشقی مردو یک فنجان-قهوه ی تلخ خورداو در رویا عاشق شدو به شهر عشق-سفر کرد
شفا
نفسهای گرمت
روی هر زخمی
شفا میپاشه ..
نفست گرم... جانم ...!!
شکوفه های دلم را
بدست نسیم خیالت میسپارم
تا رقصان و بی قرار
در دستان" تو" قرار گیرند ...!!
به دنبالت بودم
از همه "اطلسی" ها سراغ ات را گرفتم
در خاطره " یاس "های بنفش و " اقاقی "های سفید
جستجوی ات کردم
سر فصل " مثنوی " شکفتن دوباره ام شدی
آسمانی بودی پر از سخاوت "باران"
با شانه هایی به مهربانی درخت های متواضع بید
من در سکوت گم شده بودم
و در حجم "پنجره"
احساس"غبار" را ترجمه می کردم
سرشار از"تهی"
در من"روئیدی"
و با" آبی صداقت " پیوندم دادی
" حافظ "چشم های ات "تفالم" زد ( 1 )
"معنایم "کردی
کنارت ماندم
تهی از هر کوچه ی"تردید ِ" جدایی
و لبریز از جاده ی "یقین ِ" با هم بودن
دیر یافتم ات
جاودانه بمان
در امتداد لحــــــظهها، تنهــــــــا ترین بودم
با خندههای سرد عک سات،هم نشــــین بودم
از چشم تو افتـــــــــــادهام، یادت نمــــی آید
روزی برای گامهــــــــای تو زمـــــین بودم
اســــــــــم تو آغاز تمام شعـــــــــرهایم بود
امــــا برای تو همیـــــــشه آخــــــرین بودم
«من می روم!»این آخرین حرف تو بود و من
عمری هراســـــــان کلام واپســــــین بودم
باران به روی نــاودان دف می زد و من باز
در امتـــداد لحظه هــــا، تنـــــها ترین بودم
پشت این ثانیــــه ها ، نفس ام می گیـــرد
از شب شهر شـما ، نفس ام می گیرد
تب خورشید کجاست؟آسمان یخ زده است
از هجـــوم ســـرما ، نفس ام می گیرد
گــام ها پر تردید ، کوچــه ها شب زده اند
از ســــکوت این جا ، نفس ام می گیرد
اوج هامان کــوتاه ، بال پــرواز کجـــاست؟
از خودم هم به خدا ، نفس ام می گیرد
عطر یاس و گل سرخ ، رفته از خاطــره ها
از نفس هــم حالا ، نفــس ام می گیرد
گــل مصنوعی مــاند ، باغ هــا کوچیــدند
آی دنیــا ! دنیــا ! نفــــس ام می گیرد
دیگر از معجزه ی شاعری حرفی نیست
از غــزل هــم حتا ، نفس ام می گیرد
من لم یشکرالمخلوق لم یشکرالخالق
دوسسسسسسسسستت دارم عشق عزیزم
بودنت مثل یه رویاست...
مثل دونه های بارون...
مثل خوشه های گندم...
پر بوی خوش دیدن ...
پرعطر تازه ی نون ....
***********
زندگی وقتی نباشی ...
مثل شبهای زمستون...
ساکت و سیاه و سرده...
توی گوش من می خونن ...
قصه ی شام غریبون....
**********
تو که باشی من می دونم...
زندگی یه جور دیگه است ...
نور مهتاب شبونه...
می پاشه باز توی ایوون...
*****
آخر قصه همینه...
تو نباشی مثل ماهی ...
می میرم تو فکر دریا...
آب می شم از غصه ی تو...
مثل برفای زمستون....
حس مشترک بیشتر ما ها در جوانی. یادش بخیر دنیا شب نداشت خستگی نبود غصه هم کاری به کارمون نداشت.
کوچه ها پر از خاطره اند. زیر باران دویدن و بی تاب خنده تا کهکشان / سرخی گونه ها / چشم های آسمانی ...
باز باران باز خیال تو در آغوشم
تا که تنم سرما آذرت یادم هست
خوب اگه گم می شدم !!
خوب بود اگه تو بازوهات می گرفتیم و من تو آغوش تو گم می شدم !!
خوب بود اگه ذوب می شدم !!
خوب بود اگه هرم نفس هات می نشست روی گردنم و من ذوب می شدم !!
خوب بود اگه غرق می شدم !!
خوب بود اگه سینه ی تو بالشم بود من تو آروم ترین خواب دنیا غرق می شدم !!
خوب بود اگه می خندیدی !!
خوب بود اگه نجواهام رو زمزمه می کردم کنار گوش تو ... تو می خندیدی !!
خوب بود اگه می چشیدی !!
خوب بود اگه عسل چشمام رو می دیدی ... شیرین لبهام رو می چشیدی !!
آخ که چــــــــــــــــــــــه خوب بود اگه "تو", نه که دنیا , واسه یک شب مال من بود !!
محمد جان خداوند تو را از عشق سرشار کرده.......
امیدوارم روزی به همه آرزوهای قشنگ برسی و بعد از آن هفتصد سال عمر با عزت داشته باشی.......
دلم می خواهد عزیزم
دلم می خواهد
تمام تلفن های جهان را
تو برداری
برداری که نگویم خسته ام
یا نگویم که جهان
چمدانیست روی دوشم
بی که در ایستگاهی زمین گذاشته باشم اش
بگویم که:ای ،به لطف شما
هستیم،زنده مانده ایم
اصلا میان ((ماندن ))و ((در ماندن))
یک ((در ))بسته مگر فاصله نیست؟
دلم می خواهد عزیزم
دلم می خواهد
به هر دری که می کوبم
پشت اش تو منتظر ایستاده باشی.
×××××××××××××××××××××××
با تمام بی صبری
زن جوانی دیدم
که خیلی زود پیر شد
پاییز شد و ریخت
هفتصد سال گذشت
او خسته شد
از همان اول
او را رها کردند
او از بی عشقی مرد
و یک فنجان-
قهوه ی تلخ خورد
او در رویا عاشق شد
و به شهر عشق-
سفر کرد