دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

شاید دل ؟

امروز 24 فروردین هست عصر رفتیم بیرون با بهرام و ا .  یه شام تو ان سی خوریدیم با یه ماشین نارنجی محسن کوچیک ، سیگار و یه شمع دزدی یه گل مقنعه را خراب کرد . یه فیلم ترس ناک

ژانر پانورمالی ترسناک تو خونه برادرم هیراد و امروز هم کلی حرف بودن و عکس برداری برای پروژه مهندس و خموم بهرام و کافی نت و شراب مسعود و رویا و غذای سیام و پیتزای هیربود ،  الانم سعی می کنم فکر تنهایی را نکنم همین ،  فردا شاید روز مهمی  باشه و ... بی خیال

دکتر هیراد میگه : زندگیمون مثل خواب توست جا نمی ره .... ( شاید )
نظرات 3 + ارسال نظر
مهسا 28 فروردین 1391 ساعت 07:58 ب.ظ http://onlymahsa.blogfa.com

بیچاره دل...

می گیرد.

می شکند.

تنگ می شود.

آشوب می شود.

چرکین می شود.

خسته می شود.

و باز هم نفس می کشد...می تپد...به امید فردایی که......

ک س ی چه می داند؟

شاید یکی از همین روزها هم مچاله شود و بمیرد.

ک س ی چه می داند؟
کاشکی
سر بشکند
پا بشکند
...
دل نشکند !

نیوشا 29 فروردین 1391 ساعت 10:33 ق.ظ http://www.niyoosha.blogfa.com

فن بیانتون خیلی جالبه !!!!
آپم دوست عزیز و منتظر نظراتت[گل][گل]

ماه پارس 30 فروردین 1391 ساعت 02:20 ب.ظ http://parsmoon.blogfa.com


برایت یه بغل گندم
دلی خشنود از مردم
برایت چشمه آبی
کنارش عمر خضرایی
برایت یک بغل مریم
که مست از می شوی هر دم
برایت قدرت آرش
که دشمن را زند آتش
برایت سفره ای ساده
حلال و پا وآماده
برایت هر چه خوبی هست صمیمانه دعا کردم.
سلام مهربون.به روزم ومنتظر حضورت.باشد که بارور شود اندیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد