من هیراد و تی تی و سیروس ظهر و خنده و ناهار دونگی و خواب و خنده های زیر زیرکی اما آخرش میبینی خودتی و خودت و تنهایی ، بی محلی و کارت ندارم و این حرف ها ..... این هم جوتاب این همه محبت ...
من از عشق بارون به دریا زدم به بارون و به آسمون دعوتی چه مهمونی با شکوهی شده تو این لحظه هایی که هم صحبتی
طرح چشکان قشنگت در اتاقم نقش بسته شغر می گویم به یادت در قفس غمگین و خسته من که تنها و غریبم بی تو در دریای هستی ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شب های هستی
عمریست نشسته ایم پای لرز خربزه هایی که نمیدانیم کی خورده ایم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
روز مرگم هر که شیون کند از دور و برم دورکنید؛ همه را مست وخراب از می انگور کنید؛ مزد غسال مرا سیرشرابش بدهید؛ مست مست ازهمه جا حال خرابش بدهید برمزارم نگذارید بیاید واعظ؛ پیر میخانه بخواند غزلی ازحافظ جای تلقین به بالای سرم دف بزنید؛ شاهدی رقص کند جمله شما کف بزنید روزمرگم وسط سینه من چاک زنید اندرون دل من یک قلم تاک زنید روی قبرم بنویسید و فادار برفت؛ آن جگرسوخته خسته ازاین داربرفت........................
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم هر جا که دلت می خواهد بــــرو فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد انقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت باز هم آرام نشود
آدم های ساده را دوست دارم!
همان ها که بدی هیچ ک س را باور ندارند!
همان ها که برای همه لبخند دارند!
همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند!
آدم های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد؛
عمرشان کوتاه است!!
بس که هر ک س ی از راه می رسد
یا ازشان سوء استفاده می کند!
یا زمینشان می زند!
یا درس ساده نبودن بهشان می دهد!
آدم های ساده را دوست دارم!
بوی ناب “ آدم ” می دهند!!
شخصیت منو با برخوردم اشتباه نگیر،
شخصیت من چیزیه که من هستم،
اما برخورد من بستگی داره به اینکه :
" تو " کی باشی ...هیچوقت واسه فراموش کردن یه آدم، آدم دیگه ای رو بازیچه ی احساسات زودگذرت نکن.
ببخش مرا که برای نگاهت کافی نبوده ام
ببخش اگر دستانم ،
برای نگاه داشتنت کوچک بود
ببخش مرا اگر در قلبم جا شدی
و دیگر برای هیچ جا نبود
اکنون که مرده ام مرا ببخش
اکنون که عاشقم مرا ببخش
ببخش مرا به خاطر تمام لبخند هایت که عاشقم کرد
و به خاطر تمام اشکهایم که گرفتارت کرد
ببخش اگر آنقدر با تو هم درد شدم تا درد هایت زیاد شد
اکنون که دیگر نیستم مرا ببخش!
اکنون که از یاد برد ه ای با تو زیسته ام مرا ببخش
مرا ببخش اگر نامت را زیاد می خواندم
و یا اگر زیاد در پیش تو می ماندم
آنقدر که حوصله ات را سر میبردم ..
اکنون که نمی خندم مرا ببخش ...
اکنون که دیگر هیچگاه اشکی ندارم مرا ببخش!!
ببخش اگر نترسیدم خدا هم فراموش کند مراقبت باشد و نگفتم : خدا نگهدارت!
مرا به خاطر تمام نا گفته هایم ببخش
اگر نگفتم تا قیامت به امید دیدارت ..
اکنون که من به قیامت دل بسته ام
دیگر مرا ببخش
تا آنجا که مرا چشمی و دنیا را راهی باشد . من چشم به راهم.
من از عشق بارون به دریا زدم
به بارون و به آسمون دعوتی
چه مهمونی با شکوهی شده
تو این لحظه هایی که هم صحبتی
طرح چشکان قشنگت در اتاقم نقش بسته
شغر می گویم به یادت در قفس غمگین و خسته
من که تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شب های هستی
عمریست نشسته ایم پای لرز خربزه هایی
که نمیدانیم کی خورده ایم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
روز مرگم هر که شیون کند از دور و برم دورکنید؛
همه را مست وخراب از می انگور کنید؛
مزد غسال مرا سیرشرابش بدهید؛
مست مست ازهمه جا حال خرابش بدهید
برمزارم نگذارید بیاید واعظ؛ پیر میخانه بخواند غزلی ازحافظ
جای تلقین به بالای سرم دف بزنید؛
شاهدی رقص کند جمله شما کف بزنید
روزمرگم وسط سینه من چاک زنید
اندرون دل من یک قلم تاک زنید
روی قبرم بنویسید و فادار برفت؛ آن جگرسوخته خسته ازاین داربرفت........................
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم
هر جا که دلت می خواهد بــــرو
فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد
انقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت باز هم آرام
نشود
بخوان ، همه ی غزل های نانوشته ی دل مرا که در این روزگار عاشقانه ترین غزل ها را دیگر نمی نویسند ، آنها را بر گستره ی دل حک میکنند....
هر سال که بیشتر میگذرد ، زلیخای دل تازه تر میشود....
میبینی ؟ !!....
دل که برود ، صاحبدل تا همیشه بدنبالش میرود.... تا مرگ....!!!
قیچی کرده اند درماندگی رشته های رنگینی
که در هم گره خورده اند
و نقش ناتمام دلم را به جای گذاشته اند
همه چیز هم که داشته باشم
پیامبر هم که باشم
باز تو را کم خواهم داشت
مانند حوّا
که دستانش سیب را کم داشت
من، تو را کم دارم
روزی
تو را خواهم چید
مثل سیب سرخِ حوّا
hamishe labet khandoono delet shad bashe tanha arezooome vasat sarbaze mehraboon
be darak ke ki hasto ki nist
ki mahalet mizareo ki na