دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

دفتری از خاطرات من ( آبادان پارکانت - سابق )

غمی بزرگ با روزهای همیشه ابری و بدون همراه و تنها بدون #دلخوشی

شبی تنها

نمی دونم چرا این روز ها باز احساس تنهایی میکنم اما این حس سال هاست بامه فقط دارم روش ماله میکشم ، روز الکی بود خودم به ادره برقو و کارهای دیگران مشغول کردم اما این اخر شب دلم هی تاپ تاپ میکنه لامسب ، ظهر با یک ایرانی صحبت کردم برگشته و اصلا راضی نبود ، مسعود تو فاز خودشه و هیراد هم همین طور اما فعلا تو این دوستا انگاری هیراد از همه شاد تره ....

نمی دونم دارم چی کا میکنم نمی فهمم اما  میگذره تو میگذره ، میگذره ....

رضا امد گفت بیا مشروب بخوریم اما بدم میاد دیگه از هر چی دودو مشروبه .... دلم طبیعت میخواد دلم بغل می خواد ....

شب ها میرم تو پارک سر خیابون بلکه ادما ها رو ببنیم شاید حال دلم بهتر بشه ....

اخر فروردین 1392

انگه که همسفری نداشتم ..
تورا از بی همسفری همسفر خواندم
حال که همسفرم شدی
مجال سفر و راه نیست

25/5/1388


یاد 8 فروردین چند سال پیش به خیر پر از بارون و خاطره بود ..

پوف - عصر ابری شنبه

فقط برای خودم هستم... خود خودم.....   !!!!
صبورم و عجولم !!!
سنگین و سرگردان ، مغرور و قانع . . .
با یک پیچیدگی ساده و مقداری بی حوصلگی زیاد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!
و برای تویی که چهره های رنگ شده را می بینی نه سیرت آدمی ...

هیچ ندارم......


این روز ها دیگه سوعیتی نمونده ،  دلی نمونده ، فکر میکنم دلخوشی هم که خیلی وقته نموده ، الان آبادان هوا ابریه دلش میخواد بباره اما نمیتونه ،زندگی هم عادیه ،  تو خونه فقط منتظرم کاری دیگه ازم بر نمی یاد .


پ ن سرهنگ : اخی حسام پسر خوبی بود بودنش و یا نبودنشو تو فقط میتونی تصمیم بگیری ، خیلی حرف دارم خیلی امامدت هاست به خاطر اون حرفت بهش اهمیت نمیدم اونم یه جایی داره ...


پ ن فرهاد :  دوست قدیمی من فرهاد رفیعی سلام، کافی نت فعلا بسته است خیلی دوست دارم ببیننمت ، هر کجا هستی پیروز باشی باتون تماس میگیرم .

تکلیفمون با خودمون

معلوم نیست یه روز خوبیم یه روز بد ، یه روز دپ ، روز خواب .....

همه چی داغون ...


پ ن : سرهنگ


آبادان بودم ، تو همون سوعیت قرمز ، گوشی ها خاموش بود و موزیکم روشن ، ....

شما به ما لطف دارید که به یاد ما هستید ، اما من مسلماً، بیشتر به یاد شما هستم ولی به روی خودم نمی یارم ، هر کجا هستی موفق باشی و دلتم شاد ....


امیدوارم کار های ابادان هم زود تر تموم بشه و نمره کامل را بگیری .


فروردین

میام حالا می نویسم

بی وردین 1


عید و سال نو مبارک ، 91 با همه کمو کسری هاش و با همه بدی هاش تموم شد ، خیلی رفتن خیلی چیزی ها یاد گرفتیم  و ....


سرهنگ :

خودت میدونی که از تنهایی درم میووردی اما یه دفه از من و دنیای من متنفر شدی و رفتی ، دلیلشو شاید بدونم اما چون هنوز بات آرامش داشتم واسه همین لحظه رفتنت گفتم : هر وقت برگردی جاتو داری ، بعضی ادما ادم تنها تر میکنن ، تو با من کردی اما چون بش عادت دارم ،بت لبخند زدم ، گله ای ازت ندارم چون دوستت دارم خودتم میدونی ، اما از نظر تو تمام شده بود و همه حرف هات بهونه بود ، برای من بهونه بود اما برای تو دلیل های محکم ،  رفتنی میره ، تو میری ، منم خیلی وقت از خودم رفتم ، همیشه به نیکی ازت یاد میکنم ، شاید بازم هم دیگرو ببینیم این یاد خوب اون روزو شیرین تر میکنه ، که ادم سرهنگشو دوست داشته باشه و 2 تا از عکساشو همیشه بزنه تو اتاقش ...


بابت عکس های دودیت ممنون ، سری اخری هارو ندارم اما همونه با ارزش ترین عکس هام شدن 



پ ن : کافه خالی ، روز های بی هدف و سرگردان ، زندگی جدیدی که دوسش دارم

اخرین روز های سال 91

دیدی این دمه اخری ، اخر سالی تموم شد ، دیگه یه دلخوشی از دلخوشی هات  کم شد ، بازم کسی نیست ، کافه هم رفت و تعطیل شد امشب یه کار جدید ، کلی خاطره کلی غم کلی یاد همش و همش دفن شد ، سرهنگ هم بی هوا رفت بودنش گرم بود تو این روز های سرد ،  الانه محو گذشته ها هستم ، نمی دونم خوب کردم یا بد .

کسی یادش نمیره ما این جا این همه سال خاک این کارو خوردیم ، یاد اونهایی که دوسش دوشتیم و مهمونه این کافه بودن  ، یاد اون همه گریه پشت میزم ، یاد  سیستم 9 ساناز ، یاد سرهنگ سیستم 11 ،   سیستم 12  ،  سیستم 4 ، سیستم 1 ، یاد تمومه بچه هایی که این همه مدت منو یاری کردن ، یاد دوست خوبم هیراد که این روز ها  اونم تنهامون گذاشته ، یاد زندگیم و جونیم و .....  که به پای این کافه از بین رفت .


یه زندگی جدید یه کار جدید .....

اما کافه بسته شد و تو نیومدی .....


# دارم گم میشم از دوری ،  دارم میرم از گریه و ....

دوست خوب

یه دوستی دارم وقتی دلم میگره بش زنگ میزنم دلداریم میده ، ارومم میکنه ، خیلی دوسش دارم ، اما این بار که زنگ زدم داشت گریه ام می گرفت اما دیدم دل اونم گرفته دیگه حرفی نزدم و...


عزیزم ، فالو همون ادفیس بوکتو هست ، sاجست هم همون ساجست فیس  خودتون اونی زیری ها هم منشن هست به شما .

سرهنگ 2


هوا دونفرست. اما دو نفر غصه دار دو نفر غمگین ، وقتی که از چیز هایی که واسه هیچکی نمشه گفت برای تو میگم ، دلم اروم تره ، سبک تره ، دلم به یاد اون قدیم ها افتاد به اون حرف های تو ارامگاه سعدی ...


دلم به یه مش خاطره خوشه ... اما دوسشون دارم سرهنگ .


بت مسیج دادم که منو فالو کنی که نبودی ، بعد از فرط نبودنت امدم یه sاجست بت دادم اما حیف نمی بینی ولی عکسشو گذاشتم که بگم .....


http://parkanet.persiangig.com/sarhang2.JPG


http://parkanet.persiangig.com/sarhang.JPG

جمه

جمعه خسته را باید با امید سر کنی


گمشده در به در

وقتی دلت پره ، وقتی تنهایی ، وقتی حوصله نداری ، وقتی میره ، وقتی که میمونی و نگاه به خاطرات میکنی ، وقتی با رفیقاتکیری بیرون ولی از ته دل خوشحال نیستی ، وقتی که کباب فیله بات هم خاطره میشه ، وقتی که شب خواب های خوب دوباره نمی بینی و فکر های یه هفتتو تو خواب می بینی . دارم پوست میندازم ، این یکی از مرحله های سختشه . درد داره .

خالی


ما هم شکسته خاطرو دیوانه بوده ایم ، ما اسیر طره جانانه بوده ایم ، ما هم به روزگار جوانی ز شور عشق ، روزی ندیم گل و بلبل پروانه بوده ایم ...


خسته و بی حال ، کافه بی مشتری ، معین ،  اندوه و اندوه ، اندوه و هیرادی که میخواد گذشته شو که دیروز زیرو رو شده فراموش کنه

3 بهمن

وقتی مامان ادم هی بگه چرا ناراحتی بعد بگی نه نیستم میگه از قیافت پیداس چی باید بش بگی ؟اینم دادگاه اخر ، دیگه تموم شد .


بانک ، چک مهدی ، وکیل ، خرابی ماشین وسط جاده ، پلیس و جریمه ، دادگاه ، دادو بیداد آخر ، آقای همساده و دلداری وکیل ، ناهار ، صورت و قیافه پوکیده ، خواب ، خواب ، کافه تعطیل ، روز خسته ، اسمال زریباف ، الویه ، آقا معین ، سیگار که خاموش شد ، دلی که شکسته .

روز هایی از جنس تنهایی

دختر می دونست باباهه تو چه وضعیته ، کار ، خونه ، دادگاه و گرفتاری هاش اما ازش یه چیزی خواست که نمی شد ، کاش پول بود ، کاش یه تیکه از دلش بود ، اما قبول نکرد و لج بازی و دعوا ........


یه روز می فهمی نباید عجبه میکردی خوش اخلاق ( اخرین اس ام اس )


تا نگاه می کنی :

 وقت رفتن است
 بازهم همان حکایت همیشگی !
 پیش از آنکه باخبر شوی
 لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
 آی ...
 ای دریغ و حسرت همیشگی !
 ناگهان
 چقدر زود
 دیر می شود !



پ ن : خسته از این همه فکر و مسدولیت و انتظار ، پیاده روی های اخر شب ، ترک سیگارو ، والکر بودن سگ تو ،  بی محلی ، سردی ، داریوش  و ستار ، تنهایی و آخرین سیستم  2  ...


می خوام تو خودم فرو برم ببینم میشه غرق بشم ، حوصله هیچیو ندارم


اما برای سرهنگ مهربان :

این قلب توست که مهربونه و دریاست ، امیدوارم تصمیم خوبی بگیری ، اما هر کاری میکنی نزار آرزو هات بمیرن ، حسام را سلامی گرم برسان ، مراقب دلت مهربونت باش ، دلمان گرفته ، آسمون اینجا ابریه ، ستار هم از جدایی میخونه ، اشکم حلقه زده تو چشمام ، این زندگی گوه را نمیدونم تا کی باید به بیخیالی بزنم ... ولی سرباز شماعیم حتی اگه از پادگانتون بریم .



از ت برای خودم که یادم بمونه کجا بودم

مهریه شوخی سنگینی بود که زندگی با من کرد - گو به این زندگی پر از سراشیبی - روز قبل دادگاه اخر - خونه جایی هست برای تنهایی ادم - شیرین هم دیگه شیرین نیست تلخه مثل اسپرسو - این ت شده سرگرمی بر پر کردن تنهایی ها ... کاش من و تو می فهمیدم امدنی رفتنیه - دی که تموم میشه روز های الکی تر شروع میشه


ادیت عصر همون روز


بعضی وقت ها به در باز قفس شک میکنم ، شک میکنم وقتی که گاهی بی سبب با من مدار میکنی ، شک به بودنت ، شک میکنم به دنیای تو و رویای خودم ، شک میکنم حتی به عشق .. حتی به احساس های مشترک

هوای هم مثل دلم خودم گرفتس


سرهنگ

بعد چند سال اونی که دوسش دارم امد نوشته هامو دید نوشته های قدیمی نوشته های جدید ، پست هایی که برای خودش نوشتم ، این پستم که آخرین پست دی ماهه مال اونه چون یه روز دیگه با اون خاطره بود  . آین روز ها میگذره یه روز این نوشته ها را می خونم و باید به خوبی ازش یاد کنم .


قصه از یه پادگان شروع شد که یه سربازی می خواست خودش زورکی جا کنه ، سرباز احساس تنهایی میکرد ، بلاخره سرباز اونجا شد ، سربازه کم گذاشت شیطونی کردی از پادگان سرهنگ انداختش بیرون ، حالا سال ها گذشته سرباز داره ترخیص میشه و سرهنگ مهم سرهنگ تر شده و اونا باهم دوست های خوبی هستن ...


دادگاه ، کافه عفیف ، کور بازی سرباز ، سیگار بهمن آبی ، فندک صاحب کافه، عابر بانک و گل نرگس ، خسرو ،  حافظیه ، ادب و بی ادبی حافظ ،  مامور بازی ، عکس های یادگاری ، رستوران پرسپولیس ، دفترخدمات ارتباطی ، فروشگاه پیام ، فال ، حسام و سرهنگ و یه پاژن ، شام هتل چمران و موزیک زنده و   صحبت های خدافظی ، اتوبوس و رفتن و دور شدن .....



این ها همه خاطرس ، خاطره های به رنگ شهر تو و یاد تو .... 

نوشته ها رو صبح بعد تماست نوشتم ... تک تک کامنت هاتو خوندم اونم چند بار ....


پ ن  : سیستم 6 و 7 و 7 و 5 ،  بابک ، سان ا لاو ، هیراد و من ، عرق و شراق ، جوجه و الفی .....